سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حجت قاسم خانی

 

برخی امام گذشته را عاشقند نه امام حاضر را؛ میدانی چرا؟! چون امام گذشته را هر گونه بخواهند تفسیر میکنند!!!اما امام حاضر را باید فرمان برند!



[ جمعه 96/1/4 ] [ 6:11 عصر ] [ حجت قاسم خانی ]

در مورد عثمان بن عفان وی از تیره ابوالعاص و از قبیله بنی امیه و قریشی است و در جد پنجم با پیامبر مشترک است. وی بنابر نظر اهل سنت داماد پیامبر(صلی الله علیه وآله)است. اهل سنت او را ذوالنورین میخوانند چون دو نفر از دختران پیامبر(صلی الله علیه وآله) به نام ام کلثوم و رقیه همسر او بودند اما این دیدگاه را برخی ازشیعیان نپذیرفته و معتقدند رقیه و ام کلثوم ربیبه های پیامبر هستند و آن دو، دختران خواهر حضرت خدیجه(علیها السلام) هستند.

در مورد این که رقیه و ام کلثوم همسران عثمان هستند برخی از منابع این مطلب را نقل کردند اما سید جعفر مرتضی عاملی و نجاح طایی در کتب خود بیان کردند که این دو دختر از فرزندان خواهر او بودند چون پس از رحلت شوهر خواهرش به دلیل این که سرپرستی نداشتند آنها را در خانه خود آورد و لذا آنها دختران خواهر خدیجه هستند ایشان دلیل میآورند که گزارشی از رابطه پدری و فرزندی از این دو دختر مانند رابطه فاطمه و پیامبر در منابع وجود ندارد و در تاریخ مطلبی را نمیابیم همچنین در نقلی معاویه فقط حضرت علی را داماد پیامبر میداند و نه عثمان را .
وقال الهیثم بن خلف: أنبأنا الحسن (1) بن عبد الرحمن الاحتیاطى، حدثنا جریر، عن لیث، عن مجاهد، عن ابن عباس، قال: قال رسول الله صلى الله علیه وسلم: لیس فی الجنة شجرة إلا على کل ورقة منها مکتوب لا إله إلا الله، محمد رسول الله، أبو بکر الصدیق، عمر الفاروق، عثمان ذو النورین.
قلت: هذا باطل، والمتهم به حسین. 
میزان الاعتدال ج1ص540
وأخرجه ابن عدی من طریق معروف البلخی ، قال الذهبی فی " المیزان " 3 ص 184 : هذا موضوع لکنه مشهور
این حدیث موضوع است!!
ورواه الخطیب البغدادی فی تاریخه 5 ص 4 و ج 7 ص 337 من طریق الحسین بن إبراهیم الاحتیاطی عن علی بن جمیل . قال الذهبی فی میزانه 1 ص 253 بعد ذکره من هذا الطریق : هذا باطل والمتهم به حسین الاحتیاطی . وقال فی ج 3 ص 184 : إنه موضوع . وذکره ابن کثیر فی تاریخه 7 : 205 من طریق الطبرانی فقال : إنه حدیث ضعیف فی إسناده من تکلم فیه ولا یخلو من نکارة.

ازدواج خلیفه دوم با ام کلثوم دختر حضرت علی (ع) در روایات زیادی از طریق اهل سنت و شیعه نقل شده است که این نقل ها تفاوت هایی با هم دارند. این روایات به طور مفصل از نظر سند و محتوا مورد بحث و بررسی قرار گرفته اند. آنچه می توان از این روایات نتیجه گرفت و بین روایات شیعه و اهل سنت مشترک است، این است که خلیفه دوم (عمر بن خطاب)، ام کلثوم را از حضرت علی (ع) خواستگاری کرد[1] و حضرت علی (ع) را در این امر تهدید کرد...[2] و حضرت علی (ع) عذر آورده و خواستگاری را نپذیرفتند.[3]
عمر بار دیگر حضرت علی (ع) را تهدید کرده و برای نوبت های بعدی بارها خواستگاری را تکرار کردند.[4]
در نهایت حضرت علی (ع) اختیار ازدواج ام کلثوم را به عموی خویش عباس بن عبدالمطلب واگذار نموده و با اجازه عباس بن عبدالمطلب عقد نکاح بین عمر بن خطاب و ام کلثوم خوانده شد و ام کلثوم به خانه عمر بن خطاب منتقل شد و بعد از مرگ عمر بن خطاب، حضرت علی (ع) او را به منزل خویش برگرداندند.[5]
این تمام مطلبی است که در روایات شیعه و سنی آمده است. اما این که آیا بین عمر و ام کلثوم زفافی صورت گرفت و آیا ام کلثوم از این ازدواج صاحب اولاد شد یا نه، هیچ دلیل معتبری بر آن نداریم. لکن علمای شیعه و سنّی از روایات نتیجه گیری هایی کرده و نظراتی داده اند. نوبختی از علمای قدیمی شیعه (زمان غیبت صغرا) می گوید: ام کلثوم در موقع ازدواج با عمر، صغیره بود و قبل از این که به سن بلوغ برسد عمر از دنیا رفت (کشته شد).[6]
همچنین رزقانی مالکی، از علمای اهل سنت (متوفی 1122ه.­ق) می گوید: ام کلثوم، همسر عمر بن خطاب بود و قبل از این که به سن بلوغ برسد، عمر از دنیا رفت.[7]

[1]  . تهذیب التهذیب، ج 1، ص 44.
[2]  . طبقات ابن سعد، ج 3، ص 259.
[3]  . کافی، ج 5، ص 246.
[4]  همان.
[5]  . همان، ج 6، ص 115.
[6]  . بحارالانوار، ج 42، ص 91.
[7]  . شرح المواهب اللدنیّة، ج 7، ص 9.


[ جمعه 96/1/4 ] [ 6:8 عصر ] [ حجت قاسم خانی ]

دیروز از هر چه بود گذشتیم،امروز از هر چه بودیم …!! آنجا پشت خاکریز بودیم و اینجا در پناه میز …!! دیروز دنبال گمنامی بودیم و امروز مواظبیم ناممان گم نشود …!! آنجا(جبهه)بوی ایمان میداد و این جا ایمانمان بو !! می دهد…!! الهی : نصیرمان باش، تا بصیر گردیم . بصیرمان کن تا از مسیر برنگردیم و آزادمان کن تا اسیر نگردیم…


[ جمعه 96/1/4 ] [ 6:5 عصر ] [ حجت قاسم خانی ]

 

 1- حق الله فاما حق الله الاکبر فانک تعبده لا تشرک به شیئا ؛ فـاذا فعلت ذلک باخلاص جعــل لک علی نفسه ان یکفیک امر الدنیا و الاخره و یحفظ لک ما تحب منها .

ترجمه : پس حق خداوند که بزرگترین حـق است ؛ بر گردن تو آنست که فقط بنده او باشی و در عبادت و بندگی شرک نورزی ؛ پس وقتی که چنین بودی و بنده مخلص او شدی ؛ خداوند نیز بر خود واجب میکند که دنیا و آخرت ترا کفایت نموده و آنچه را که از دنیا و آخرت دوست میداری برای تو حفظ نماید .

2-. حق انسان برخودش و اما حق نفسک علیک فان تستوفیها فی طاعـه الله ؛ فتـودی الی لسانـک حقـه و الی سمعک حقه و الی بصرک حقه و الی یدک حقها و الـی رجلک حقهـا و الی بطنـک حقه و الی فرجک حقه و تستعین بالله علی ذلک .

ترجمه : اما حق خودت بر خودت آنست که از تمام قوه و نیروی خدادادیت ؛ استفـاده کنی و خودت را در مسیر طاعت خداوند قرار دهی ؛ پس ادا نمائی حق زبانت را و حـق گوشت را وحق چشمت را و حق دستت را وحق پایت را و حق شکمت را و حق عورتت را و در ادای این حقوق از خدا کمک بخواهی و به او اتکاء کنی .

حقوق اعضا 3- حق زبانو اما حـق اللسان فاکـرامه عـن الخنی و تعویـده علی الخیـر و حمله علی الادب  و اجمامه إلا لموضع الحاجه و المنفعه للدین و الدنیا و اعفائـه عـن الفضـول الشنعه القلیله الفائده التی لا یومن ضررها مع قله عائدتها و بعد شاهد العقل و الدلیل علیه و تزین العاقل بعقله حسن سیرته فی لسانه و لا قوه الا بالله العلی العظیم .

ترجمه : اما حق زبانت بر تو آنست که از فحشا و منکرات دورش نگهداری و به گفتـن کلمات خوب و نافع عادتش دهی و وادارش کنی که با ادب وخوب سخن گوید و از زیاد گفتن و بیخود چرخیدن در دهان منعش نمائی تا سکوت را رعایت کند مگر در جائی که نیاز به تکلم باشد و نفعی برای دنیا و آخرت داشته باشد و نگزاری سخنی که فائده و نفعی ندارد و جز ضرر و زیان حاصلی در آن متصور نیست؛ از دهان تو خارج شــود بعد از آنکه عقل و نقل بر مضر بودن و بد بودن آن دلالت دارد ؛ زیرا که زینت عاقل به عقلش در خوبی گفتار و درست سخن گفتن است و حول و قوه ای نیست مگر به  حول و قوه خداوند بزرگ .

4- حق گوشو اما حق السمع فتنزیهه عن ان تجعله طریقا إلی قلبک إلا لفوهه کریمه تحدث فــی قلبک خیرااو تکسب خلقا کریما فإنه باب الکلام إلی القلب یودی إلیه ضروب المعانی علی ما فیها من خیر او شر و لاقوه الا بالله .

 ترجمه : اما حق گوش بر تو آنست که منزه وپاک کنی از اینکه راهی بهسوی قلب تو باشد مگر برای شنیدن مطالب خوب و مفیدی که در قلب تو خیری ایجاد نماید ؛ یا آنکه سبب کسب خلق نیکی گردد ؛ زیرا گوش دروازهء سخن به سوی قلب است و موجـــب انتقال انواع و اقسام معانی به قلب میباشد با تمــام خوبیها یا بدیهای که در آن وجود دارد و قوت و قدرتی نیست مگر قوت و قدرت پروردگار .

5- حق چشم و اما حق بصرک فغضه عما لا یحل لک و ترک ابتذاله إلا لموضع عبره تستقبل بهــا بصرا او تستفید بها علما فإن البصر باب الإعتبار  

ترجمه : اما حق چشمت برتو آنست که برگردانی آنرا از چیزی که خداوند ترا از دیدن آن منع نموده است و بیجهت بهر طرف و هر چیز نظر نکنی ؛ مگر در جائی که موجـب پند و عبرتی باشد یا سبب بصیرت و بیداری گردد و یا علمی از آن استفاده شود زیرا چشم دروازهء پند و عبرت گرفتن است .

6- حق پا و اما حــق رجلیک فان لاتمشی بهما إلی ما لایحــل لــک و لاتجعلهمــا مطیتک فی الطریق المستخفه باهلها فیها فإنها حاملتک و سالکه بک مسلک الدیـن و السبــق لک و لاقوه ‘لا بالله .

ترجمه : اما حق پاهایت برتو آنست که از آن به عنوان وسیله ای برای رفتن به طرف حرام استفاده نکنی و پا را مرکب در راهی که سبب استخفاف و زبونی تو میشود قرار ندهی ؛ زیرا که این دوپا ترا حمل میکنند و سیر میدهند در مسیر دین  و سبقت گرفتـن در کارهای خوب و قوتی نیست مگر به قوت پرور دگار .

7- حق دست  و اما حــق یــدک فان لاتبسطهـا إلی مالایحــل لک فتنال بما تبسطها إلیه مــن الله العقوبه فی الآجل و من الناس بلسان اللائمه فی العاجل ؛ و لاتقبضها مما افتــرض الله علیها؛  و لکن توقرها بقبضها عـــن کثیر مما لایحل لها و بسطها الی کثیـر مما لیس علیها؛ فاذا هی قد عقلت و شرفت فی العاجل وجب لها حسن الثواب فی الاجل

ترجمه : اما حق دست بر تو آنست که به سوی حرام دراز نشود زیرا سبب عقوبـت و و عذاب خداوند در آخرت و ملامت و سرزنش مردم در دنیا خواهد بود ؛ و دستهایت را منع نکنی از چیزی که خداوند بر آن واجب نموده است . بلکه با استفادهء صحیح و مشروع ؛ دستهایت را موقر و بزرگ نما به این بیان کــه از تمام جیزهای که حرام است دورش نگهداری و برای بدست آوردن آنچه که مفید اسـت باز وآزادش گزاری ؛ پس درین صورت است که مورد احترام دیگران در دنیا و پـاداش و اجر خداوند در آخرت قرار خواهی گرفت .

8- حق شکم و اما حق بطنک فان لاتجعله وعاء لقلیل من الحرام و لا لکثیر و ان تـقـتصد لـه فـی الحلال و لاتخرجه من حد التقویه الی حد التهوین و ذهاب المروه و ضبطه اذا هــم بالجوع والظما فان الشبع المنتهی بصاحبه الی التخم مکسله و مثبطه و مقطعه عن کل برّ و کرم و إن الری المنتهی بصاحبه الی السکر مسخفـه و مجهلــه و مذهبـــه للمروه .

ترجمه : اما حقیکه شکمت برتودارد پس از آن به عنوان ظرفی برای جمع شدن  حـرام چه کم باشد یا زیاد استفاده نکن ؛ بلکه حتی در خوراکی های حلال نیز حـد اعتـدال  را کاملا رعایت کن و برای تقویت از خوراک استفاده کن و هیچ وقت بفکر پر کردن شکـم خودت تا حلقوم و نادیده گرفتن دیگران نباش و مروت و انصاف را فراموش نکن . زیرا که نتیجهء پرخوری تنبلی و کسالت است و ترا از خیر و صلاح و نیکوئی و انجام اعمال صالحه باز میدارد ؛ چنانکه نتیجهء زیاده روی در نوشیدن مایعات نیز سخافـت و جهالت و بی عقلی خواهد بود .

9- حق عورتو اما حق فرجـک فحفظـه مما لایحـل لک و الاستعانـه علیـه بغض البصـر ؛ فانه مـن اعون الاعوان و کثره ذکـر المـوت و التهـدد لنفسـک بالله و التخویف لها بـه و بالله العصمه و التایید و لاحول و لاقوه الا به .

ترجمه : اما حق عورت ؛ عبارت است از حفظ آن از حرام و برای آنکه بتوانی از حـرام حفظش نمائی ؛چشمت را از حرام برگردان که چشم بسیار کمک کننده است و هم چنین زیاد به یاد مرگ باش و خودت را تهدید به عذاب خداوند کن و از خدا بترسان و دسـت نیاز به سوی خالق بی نیاز  بلند نما و از او طلب کمک کن زیرا که حول و قوهء  نیست مگر به حول و قوهء خداوند .

 

 


[ دوشنبه 95/10/6 ] [ 4:48 عصر ] [ حجت قاسم خانی ]

 

«اولین کار بزرگ او، احیاى اسلام بود. دومین کار بزرگ او، اعاده‏ ى روح عزت به مسلمین بود. سومین کار بزرگ او این بود که به مسلمان‌ها احساس درک امت اسلامى داد. چهارمین کار بزرگ او، ازاله‏ى یکى از مرتجع‌ترین و پلیدترین و وابسته‏ترین رژیم‌هاى منطقه و جهان بود. ازاله‏ى حکومت پادشاهى در ایران، کار پنجم او، ایجاد حکومتى بر مبناى اسلام بود؛ چیزى که به ذهن مسلمان‌ها و غیرمسلمان‌ها خطور نمى‏کرد. کار ششم او، ایجاد نهضت اسلامى در عالم بود. هفتمین کار بزرگ او، نگرشى جدید در فقه شیعه بود. کار هشتم او، ابطال باورهاى غلط در باب اخلاق فردى حکام بود. امام ما این باور غلط را عوض کرد و نشان داد که رهبر محبوب و معشوق یک ملت و دیگر مسلمانان عالم، مى‏تواند زندگى زاهدانه‏اى داشته باشد و به جاى کاخ‌هاى مجلل، در یک حسینیه از دیدارکنندگان پذیرایى کند و با لباس و زبان و اخلاق انبیا با مردم برخورد کند. کار نهم او، احیاى روحیه‏ى غرور و خودباورى در ملت ایران بود و بالاخره دهمین کار بزرگ او، اثبات این نکته بود که «نه شرقى و نه غربى»، یک اصل عملى و ممکن است.»

 

 


[ سه شنبه 95/1/10 ] [ 12:41 عصر ] [ حجت قاسم خانی ]

حضرت محمد (صلی الله علیه وآله) می فرمایند مرد خوب با خبر خوب و مرد بد با خبر بد می‌آید؛ یعنی افراد خوب، کلام‌شان نیز خوب است برخلاف افراد بد که از دهان‌شان توهین و غیبت و تهمت خارج می‌شود 

امام صادق: هر گاه مؤمنی برادر مؤمن خویش را متهم سازد و به او تهمت بزند ایمان از قلب او محو می‌شود همچنانکه نمک در آب ذوب می‌گردد.



[ چهارشنبه 94/12/26 ] [ 5:49 صبح ] [ حجت قاسم خانی ]

وَ أَذَلُّ النَّاسِ: مَنْ أَهَانَ النَّاسَ. ذلیل ترین «مردم کسی است که به مردم اهانت کند.» [1]

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِعَلِیٍّ ع یَا عَلِیُّ شِیعَتُکَ هُمُ الْفَائِزُونَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَمَنْ أَهَانَ وَاحِداً مِنْهُمْ فَقَدْ أَهَانَکَ وَ مَنْ أَهَانَکَ فَقَدْ أَهَانَنِی وَ مَنْ أَهَانَنِی أَدْخَلَهُ اللَّهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِداً فِیها- وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ [2]« اى على! شیعیان تو روز قیامت رستگارانند. و هر کس به یکى از ایشان اهانت کند به تو اهانت کرده است و هر کس به تو اهانت کند، به من اهانت کرده است و هر کس به من اهانت کند، خدایش به آتش دوزخ مى‏افکند و چه بد فرجامى است.»

قَالَ الصَّادِقُ ع مَنْ أَکْرَمَ فَقِیهاً مُسْلِماً لَقِیَ اللَّهَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ هُوَ عَنْهُ رَاضٍ وَ مَنْ أَهَانَ فَقِیهاً مُسْلِماً لَقِیَ اللَّهَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ هُوَ عَلَیْهِ غَضْبَان‏[3] کسى که مسلمان فقیه و داناى باحکام شرعیّه را گرامى دارد روز رستخیز (رحمت) خدا را ملاقات و دیدار نماید در حالى که روز از او راضى و خوشنود است (او را از رحمت خود بهره‏مند گرداند) و کسى که مسلمان فقیه را اهانت نموده و سبک و خوار نماید روز رستاخیز خدا را ملاقات کند در حالى که خدا بر او خشمگین است‏

عن ابى عبد اللَّه علیه السّلام انّه قال: نزل جبرئیل على النّبىّ صلّى اللَّه علیه و آله و قال: یا محمّد انّ ربّک یقول من اهان عبدى المؤمن فقد استقبلنى بالمحاربة.[4] «امام صادق علیه السّلام فرمود: که جبرئیل به محضر رسول اکرم شرفیاب شد عرض کرد: خدایت میگوید هر کس بنده مؤمن مرا اهانت نماید با ستیز و جنگ باستقبال من آمده است.»

عن رسول الله (ص) مَنْ أَهَانَ عَالِماً فَقَدْ أَهَانَنِی وَ مَنْ أَهَانَنِی فَقَدْ أَهَانَ اللَّهَ- فَمَصِیرُهُ إِلَى النَّار[5] «هرکسی به عالمی اهنت کند تحقیقا به من اهانت کرده است و هرکس به من اهانت کند به خدا اهانت کرده است پس رو به دوزخ می رود.»

 


 

 [1] الأربعون حدیثا         56    الحدیث الرابع و العشرون‏

 [2] أمالی الصدوق         16    المجلس الرابع‏

 [3] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار    ج‏2    44    باب 10 حق العالم .....  ص : 40

 [4] قال  النبى (ص)الحدیت-روایات تربیتى    ج‏1    105    اهانت و تحقیر .....  ص : 105

 [5] جامع الأخبار         38    الفصل العشرون فی العلم


[ سه شنبه 94/12/25 ] [ 12:12 صبح ] [ حجت قاسم خانی ]

عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام قَالَ‏ : عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ کَیْفَ لَا یَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ :

عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ کَیْفَ لَا یَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ‏ فَإِنِّی سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ بِعَقِبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ

وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ کَیْفَ لَا یَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ تَعَالَى لا إِلهَ‏ إِلَّا أَنْتَ‏ سُبْحانَکَ‏ إِنِّی‏ کُنْتُ‏ مِنَ‏ الظَّالِمِینَ‏ فَإِنِّی سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ بِعَقِبِهَا فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ‏

وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُکِرَ بِهِ کَیْفَ لَا یَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ تَعَالَى أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّی سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ بِعَقِبِهَا فَوَقاهُ اللَّهُ سَیِّئاتِ ما مَکَرُوا

وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْیَا وَ زِینَتَهَا کَیْفَ لَا یَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ تَعَالَى ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ‏ فَإِنِّی سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ بِعَقِبِهَا إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْکَ مالًا وَ وَلَداً فَعَسى‏ رَبِّی أَنْ یُؤْتِیَنِ خَیْراً مِنْ جَنَّتِکَ‏  وَ عَسَى مُوجِبَةٌ .


[ چهارشنبه 94/10/16 ] [ 7:32 صبح ] [ حجت قاسم خانی ]

در مثل چنین روزهایی - روز بیست‌وهشتم صفر - این نور آسمانی، این انسان والا و این پدر مهربان از میان مردم رفت و آنها را غمگین و داغدار کرد. روز رحلت پیغمبر و قبل از آن، روزهای بیماری آن حضرت، روزهای سختی برای مدینه بود؛ به‌ویژه با آن خصوصیاتی که اندکی قبل از رحلت پیغمبر پیش آمد. پیغمبر به مسجد آمد و روی منبر نشست و فرمود: هر کس به گردن من حقّی دارد، آن حق را از من بگیرد. مردم شروع به گریه کردند و گفتند یا رسول‌الله! ما به گردن تو حق داشته باشیم؟! فرمود رسوایی پیش خدا سخت‌تر از رسوایی پیش شماست؛ اگر به گردن من حقّی دارید، اگر از من طلبی دارید، بیایید و بگیرید تا به روز قیامت نیفتد. ببینید چه اخلاقی! کیست که دارد این حرف را میزند؟ آن انسان والایی که جبرئیل به مصاحبت با او افتخار میکند؛ اما درعین‌حال با مردم شوخی نمیکند؛ جدّی میگوید تا مبادا در جایی به وسیله او، ندانسته حقّی از کسی ضایع شده باشد. پیغمبر این مطلب را دو بار، سه بار تکرار کرد. البته در تاریخ ماجراهایی را آورده‌اند که من خیلی نمیدانم کدامش و چقدرش دقیق است؛ اما آن مطلبی که غالباً نقل کرده‌اند، این است که یک نفر بلند شد و عرض کرد: یا رسول‌الله! من به گردن تو حقّی دارم. تو یک وقت با ناقه از پهلوی من عبور میکردی؛ من هم سوار بودم، تو هم سوار بودی. ناقه من نزدیک تو آمد و تو با عصا، هی کردی؛ ولی عصا به شکم من خورد و من این را از تو طلبکارم! پیغمبر پیرهنش را بالا زد و گفت همین حالا بیا قصاص کن؛ نگذار به قیامت بیفتد. مردم حیرت‌زده نگاه میکردند و میگفتند آیا این مرد واقعاً میخواهد قصاص کند؟ آیا دلش خواهد آمد؟ دیدند پیغمبر کسی را فرستاد تا از خانه، همان چوبدستی را بیاورند. بعد فرمود: بیا بگیر و با همین چوب به شکم من بزن. آن مرد جلو آمد. مردم، همه مبهوت، متحیّر و شرمنده از این‌که نکند این مرد بخواهد این کار را بکند؛ اما یک وقت دیدند او روی پای پیغمبر افتاد و بنا کرد شکم پیغمبر را بوسیدن. گفت: یا رسول‌الله! من با مسّ بدن تو خودم را از آتش دوزخ نجات میدهم! (امالی شیخ صدوق، 506)
پروردگارا ! به محمّد و آل محمّد، به عزّت و جلالت، برترین درودها و الطاف و تفضّلات خود را، امروز تا ابد بر روح مطهّر پیغمبر عزیز ما بفرست. پروردگارا ! او را از اسلام و مسلمین و از بشریّت جزای خیر عنایت کن؛ ما را امّت او قرار بده؛ ما را رونده راه و صراط مستقیم او قرار بده؛ جامعه ما را شبیه جامعه او کن؛ همّت پیروی از او را به همه ما عنایت کن.


[ چهارشنبه 94/9/18 ] [ 6:46 عصر ] [ حجت قاسم خانی ]



* یکى از فحشهاى برخی این است که برای تحقیر افراد مى گویند: حمّال ! در صورتى که باربرى شغل شریفى است و اگر یکى روز باربران اسکله یا باربران شهر دست از کار بکشند، زندگى فلج مى شود. و بزرگان جهان براىتامین زندگى خود از تصدّى کارهاى کوچک پروائى نداشتند. بسیارى از شاگردان حضرت امام صادقعلیه السلام  روغن فروش ، کفش دوز، شتردار، و... بودند.

* پیشواىبزرگ جهان انسانیت حضرت امیر مومنان علیه السلام  با دست خود باغ هاى زیادى احداثمی کرد و بعد به بینویان واگذار مى نمود. با قدرت بازوان خود قنات هاى متعددى درگوشه و کنار مدینه بوجود آورد و از عرق ریزى در راه کار هرگز واهمه نداشت. پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله کسى را که سربار اجتماع باشد لعن نموده و او را از رحمت خدا دوردانسته است.

* صبر و استقامت از صفات مردان بزرگ است که گاهى باتنبلى و دست روى دست گذاردن و تن به تقدیر دادن اشتباه مى شود.

* باغبانى مى خواهد در داخل باغش گلستانىداشته باشد که بوى گلها شامّه واردین را مُعطّر و رنگ مختلف گلها چشمها را خیرهکند . اوکه چنین آرزوئى را در سر مى پروراندباید سوز گرما و سرما را بر خود هموار سازد. بانیش خار همدم گردد و وقت و بی وقت به باغ سرکشى کند. ما این گونه تحمل رنج را صبر و شکیبائى مى نامیم.

* برخی افراد کار و کوشش را در آغاز کار دارند ولىموقعى که به شدائد و سختی ها می رسند عقب نشینی می کنند.

* موفقیت دو جور است : موفقیت نزدیک و موفقیت دور. با دیر شدن موفقیتنباید دست از کار کشید و آن را محال دانست.

* نقش تمرکز فکر در کار، همان نقش اهرم در فیزیک است. کار اهرم این است که نیروها را در نقطه اى متمرکز ساخته و با یک فشار متناسب، جسم سنگینى را بلند مى کند. لذا با تمرکز فکر در یک نقطه ، بسیارى از مشکلات از پیش پاى انسان برداشته مى شود.



* فعالیتهاى بدنى و فکرى ما بسان قطرات باران است که اگر در نقطه اى گرد آید، دریاچه اى را تشکیل مى دهد، ولى اگر پراکنده شود، در دل زمین فرو مى رود و نتیجه اى به دست نمى آید.

* قواى عقلى در حل مشکلات بسان اشعه خورشید است که اگر به وسیله ذره بین در نقطه اى متمرکز شود، چیزى را که در مقابل آن قرار گرفته است مى سوزاند. همه اکتشافات معلولِ دقت کاشفین در یک موضوع است .

 * شما آوازه نابغه شرق، شیخ بهائى را شنیده اید. وى در بسیارى از علوم طبیعى و ریاضى و اسلامى دست توانائى داشت و در بسیارى از رشته هاى علمى آثار ارزنده اى از خود به یادگار گذارده است. وى مى گوید:

من با دانشمندان نامداری در رشته هاى گوناگون کار کرده و در هر علمى اطلاعات وسیعى به دست آورده بودند، وارد بحث شدم و بر همه آنها پیروز گشتم. ولى هر موقع با متخصص یک فن یعنى کسى که تمام نیروى خود را در یک رشته به کار برده بود، به بحث پرداختم سخت مغلوب شدم ؛ زیرا بر اثر متناهى بودن نیروى فکرى، زوایائى از هر علم براى من مخفى مانده بود.

عده اى هستند که اصلا در زندگى نقشه و هدف ندارند و بسان یک کشتى و یا هواپیماى بدون قطب نما، سرگردانند. یک چنین کشتى براثر برخورد با کوههاى مخفى دریائى خُرد مى شود و چنین هواپیمـائى به هنگام عبور از روى چاهـهاى هوایى در آن سقوط مى نماید.

عده دیگرى هستند که نقشه دارند ولى پیش ار رسیدن به هدف از نیمه راه عقب نشینى مى کنند و راه دیگرى پیش مى گیرند. مرد موفق کسى است که تا به هدف نرسد دست از آن برندارد و به کار دیگر اشتغال نورزد. زیرا راهِ دور نیز با پیمودن متوالى با پایان مى رسد.

 * یکى از علل عقب ماندگى گروهى، این است که گرفتار تَلوّن مِزاج مى شوند و از این شاخه به آن شاخه مى پرند. اینان هنوز کارى را انجام نداده، دست به کار دیگر مى زنند و مى خواهند همه کاره شوند ولى سرانجام هیچ کاره اند.

* طبیعت جهان آفرینش به ما خوب درس مى آموزد : اگر نهالى را چند بار جابه جا کنند، سرانجام پژمرده مى شود. جابه جا کردن نهال فکر موجب پریشانى شده و فکر را از رشد و نمو باز مى دارد.

 * امیرمؤ منان علیه السلام وقتى در بستر بیمارى افتاد، نخستین سفارش وى به فرزندان گرامى خود این بود: اُوصِیکُم بِتَقوَى اللّهِ وَ نَظمِ اَمرِکُم من شما را به پیروى از دستورات خدا و نظم در زندگى توصیه مى کنم.

* از وزیر لایق و شایسته اى که به همه کارهاى خود به طور دقیق رسیدگى مى کرد پرسیدند : چطور به این همه کار مى رسى؟ گفت : آنچه را امروز مى توانم بکنم به فردا نمى اندازم و هیچ وقت تأخیر در کارى را روا نمى دانم.

* سعدالدین تفتازانى از پایه گذاران فن بلاغت در اسلام است. روزى خواست از اندازه همّت فرزند خود آگاه شود. به او گفت : پسرم ! هدف تو از تحصیل چیست؟ پسر گفت : این است که به پایه علمی شما برسم. پدر گفت: من که پدر تو هستم آوازه علمى امام صادق را شنیده و از مراتب دانشش به وسیله آثارش آگاه شدم و در آغاز تحصیل، تمام همّت من این بود که به پایه علمى این شخصیت بزرگ برسم. من با این همّت بلند به این درجه از علم رسیده ام که هرگز قابل قیاس با مقام علمى ایشان نیست. تو که چنین همّت کوتاهى دارى، پیمانه شوق و شورت در نازلترین درجات علمى لبریز خواهد گردید و دست از تحصیل خواهى کشید.           

* از نظر روانى تا انسان خود را براى هدف بزرگ آماده نسازد، گاهى به نیمى از هدف هم نمى رسد. پس باید با همّت و نقشه بزرگ وارد کار شویم، امّا همه نقشه را یکجا پیاده ننمائیم، بلکه خُرده خُرده به مقصود خود جامه عمل بپوشانیم و کار را از جاى کوچک آغاز نمود.

آغاز کار مرحله آزمایشى است و هنوز سود و زیان کار روشن نیست. شاید موانعى در سر راه مقصد باشد و زمان لازم دارد تا از سر راه برداشته شود. شاید راهى را که انتخاب نمودیم بیراهه باشد و در نقشه بردارى اشتباه کرده ایم. لذا اگر کار را به صورت بزرگ آغاز کنیم، بازگشت از بیراهه به راه بسیار مشکل خواهد بود.

* یکى از معایب ما همین است که کار را با سر و صدا و از جاى بزرگ آغاز مى کنیم. چه بسا با موفقیت روبرو نمى شویم و راه بازگشت را به روى خود مى بندیم و پس از اتلاف عمر و سرمایه، با سر شکستى سرجاى اول خود باز مى گردیم.

در یادداشتهاى ناصرالدین شاه مى خوانیم که وى در مسافرتى که به اروپا کرد، در بازدید خود از لندن، با ملکه انگلستان تماس گرفت و علت موفقیت بانک انگلیس را در ایران از او چنین پرسید: روزى که این بانک در پایتخت ایران شعبه باز کرد، یک رئیس، یک حسابدار و یک پیش خدمت بیش نداشت و با سرمایه کوچک مشغول کار شد. چطور در اندک زمانى موفقیتى شایان و سود زیادى به دست آورد؟ ملکه پاسخ داد: ملت انگلستان هرگز اسرار موفقیت خود را به ملل بیگانه نمى گویند، ولى من به پاس ‍ احترام شما در اینجا نکته اى را متذکر مى شوم. ما مردم مغرب زمین، خصوصاً مردم انگلستان، همواره کار را از جاى کوچک شروع مى کنیم تا اگر سودى نبردیم راه بازگشت برایمان باز باشد و با دادن ضرر ناچیز نقشه را دگرگون کنیم و اگر سود بردیم، فوراً وضع موجود را توسعه دهیم. ما در این خصیصه با شما شرقیان در نقطه مخالف قرار گرفته ایم.

 * نظرى به پیروزى بى سابقه یک مرد آسمانى بیندازیم که اکنون یک میلیارد مسلمان افتخار پیروى او را دارند. در صورتى که در روزهاى نخست دعوى وى، جز چند نفر به وى نگرویده بودند. او روز نخست از مردم جز شهادتین ـ شهادت به یگانگى خدا و رسالت وى ـ چیز دیگرى نمى خواست و برنامه بزرگ او از جاى کوچک آغاز شد. ولى کم کم با آماده کردن محیط، تمام برنامه خود را در تمام شئون زندگانى بشر از سیاسى و اقتصادى و اخلاقى و... پیاده کرد و مسیر زندگى آنها را دگرگون ساخت .

* فرصتهاى زیادى به دست افراد مى افتد، اما گروهی که روحیه کار امروز به فردا انداختن را دارند، این فرصتها را از دست مى دهند. در صورتى که نه تنها کار امروز را نباید به فردا انداخت بلکه اگر امکان دارد، باید کار فردا را هم امروز انجام داد.

* عده اى از مردم هستند که کارشان اشگ فشانى بر گذشته است و مرتب مى گویند: اگر ما فلان باغ را خریده بودیم سود کلانى نصیب ما مى گشت و اگر در فلان دانشگاه ثبت نام کرده و ادامه تحصیل داده بودیم، اکنون از شخصیتهاى بزرگ کشور بودیم. آنها تمام وقت خود را با افسوس خوردن تلف مى کنند. در حالى که اگر از این پس بکوشند ممکن است به همه و یا به قسمتى از آرزوهاى خود برسند.

 * گروهى در نقطه مقابل آنها هستند. اضطراب آینده آنها را از کار باز مى دارد. مثلاً مرتب دم از رفوزه شدن مى زنند و مى گویند : مبادا تجدیدی بیاوریم ، مبادا قبول نشویم. این اضطراب آنان را از مطالعه و کار باز مى دارد و فرصت را از دست مى دهند.

        ما فاتَ مَضى وَ ما سَیَأتِیکَ فَاَین                             قُم فَاغتَنِمِ الفُرصَةُ بَینَ العَدَمَینِ

 * سعدى شیرین زبان نیز می گوید:

 سعدیا دى رفت ، فردا همچنان موجود نیست          در میان این و آن فرصت شمار امروز را

 * امروز بسیارى از سرگرمیها بیش از آنچه جنبه تفریحى داشته باشند، قاتل وقت مى باشند. برخی جوانان براى تفریح به سینما و تلویزیون و مطالعه مجلّات و... پناه مى برند، ولى باید بدانند هر فیلمى قابل دیدن نیست و هر کتابى مفید نخواهد بود. ضررهاى سهمگین فیلمهاى جنائى و پلیسى و رُمانهاى عشقى و سکسى قابل توصیف نیست و غنچه جوانى را پژمرده مى سازد.

* البته اعصاب خسته احتیاج به تفریح و سرگرمى دارد و هرگز تفریح را به حساب اتلاف وقت نهاد؛ گردش و تنفس، ملاحظه مناظر زیبا و شرکت در مجالس انس و نشاط، اعصاب ما را از فرسودگى نجات می دهد.

* اراده انسان باید به دست عقلش باشد. یعنی بعد از آنکه سود و زیان کار را سنجید و عقل آن را پسندید، با قاطعیت هدف را تعقیب کند و بداند هر کارى به اندازه مشکلات و سختی هایش، اراده راسخ ‌تر لازم دارد.

 * افراد با اراده قوى همواره مورد احترام مردم هستند و از تعرض دیگران در امان، ولى افراد با اراده ضعیف مورد جسارت مردم هستند .

 * تیمور لنگ، ناپلئون و نادر که از نوابغ نظامى جهانند دیر تصمیم مى گرفتند، لکن از تصمیم خود بر نمى گشتند.اهرام مصر، کاخ کسرى و کتابهاى ده یا صد جلدى از آثار اراده هاى مغلوب نشدنى است.

 * خود مولاى متقیان از مظاهر بزرگ قاطعیت و قوت اراده بود. او در نامه اى که به یکى از فرمانداران نوشته مى گوید: به خدا سوگند، اگر همه عرب بر ضدّ من بسیج شوند، من هرگز به آنها پشت نمى کنم.

 * پایه گذاران علوم و صنایع کسانى بودند که واژه هاى نمى شود و نمى توانیم را از قاموس زندگى حذف کرده بودند و به همه چیز به رهبرى عقل از دریچه مى شود و مى توانیم مى نگریستند.

 * یکى از عوامل تقویت اراده، عشق و شوق به هدف است. انسان باید بکوشد تا به هدف اشتیاق پیدا کند و در خواب و بیدارى جز هدف چیزى نبیند؛ بطورى که فکر او بدون توجه، به سوى مقصد کشیده شود.

 * باید قبل از هر کار مقتضیات روزگار را به دقت بررسى کرد، سپس مطابق آن زمان نقشه ریخت. امام صادق علیه السلام  فرمود:« اَلعالِمُ بِزَمانِهِ لا تَهجُمُ عَلَیهِ اللّوابِس »کسى که به اوضاع زمان و روزگار خود آشنا باشد، هرگز مورد هجوم امور ناگهانى واقع نمى شود.

* قرن 19 میلادى قرن طلائى صنایع و اختراعات بود، ولى ایران در آن دوران گرفتارِ زد و خوردهاى مُلوک الطوایفى بود. زمانداران به قدرى در خواب خرگوشى بودند که از آن صفحه گیتى بکلى بى خبر بودند. در دوران زماندارى فتحعلی شاه، ناپلئون که در صدد تسخیر هند بود و مى خواست آن کشور زرخیز را از چنگال کمپانى انگلیس بیرون کشد، نامه اى براى جلب قلوب ایرانیان به شاه قاجار نوشت. در تمام دربار شاه، یک نفر پیدا نشد نامه ناپلئون را ترجمه کند و از دادن نامه به کنسولگرى و اعضاء بیگانه روى مصالحى خوددارى کردند و نامه را به کنسولگرى ایران در بغداد فرستادند تا برخى از اعضاء آن که به زبان فرانسه آشنائى داشتند، آنرا ترجمه کنند. یک چنین ملت خواب آلود نمى تواند استقلال سیاسى، اقتصادى و فرهنگى خود را حفظ کند و همواره باید وابسته به ملل بیگانه زندگى کند.

        افسوس که این مرزعه را آب گرفته                    دهقان مصیبت زده را خواب گرفته

 

* در قرن نوزده میلادى، امیر کبیر متوجّه تحولات غرب شد و فهمید دیگر دوران جنگ با شمشیر و تیر و کمان سپرى شده و یکى از علل بدبختى کشورهاى عقب افتاده این است که اقتصاد وابسته به غرب، این کشورها را به صورت بازار کالاهاى غرب درآورده و صنایع و استعداد ایرانى به کلّى از بین برده است. لذا در اوایل سال 1266 هجرى قمرى ـ 1849 میلادى ـ بناى دارالفنون را آغاز کرد . وى افراد مورد اطمینان خود را به وین فرستاد تا یک معلم پیاده نظام، یک معلم توپخانه، یک معلم سواره نظام، یک معلم هندسه، یک استاد معدن شناس، دو معدن چى، یک معلم طب و جراحى و یک داروساز از کشور اتریش با حقوق سالى چهار هزار تومان براى مدت پنج یا شش سال استخدام نمایند. امیر به منظور بسط صنایع، سرمایه هاى کافى در اختیار اهل فن گذاشت و در سارى کارخانه شکر ریزى، در تهران کارخانه ریسمان ریسى و چلوار بافى، در کاشان کارخانه حریر بافى و در اصفهان و تهران کارخانه سماور سازى و کالسکه سازى تأسیس کرد. و به نساجان اصفهان و کاشان کمکهاى فراوان نمود و استاد کاران را در ایجاد منسوجات و مصنوعات جدید و اختراع در زمینه هاى مختلف، تشویق کرد و نمایشگاهى از محصولات صنعتى ملى ایران در ارک تهران ترتیب داد. متأسفانه براى خاموش کردن این مشعل فروزان ملت، دسته هاى خائن به راه افتادند و در اوائل افتتاح دارالفنون در سال 1268 دژخیمان قاجار او را کشتند.

* فقر در شرایط خاص گاهواره نبوغ است. یاقوت حموى نویسنده کتاب مُعجَمُ البُلدان ـ بزرگترین کتاب جغرافیائى اسلام که در قرن ششم هجری قمری  نگاشته شده و در ده جلد بزرگ به چاپ رسیده و هم اکنون بزرگترین منبع براى شناختن اوضاع شهرها در ادوار گذشته مى باشد ـ برده اى بیش نبود. ابراهیم حموى او را براى کسب و تجارت به شهرها مى فرستاد. او در مسافرتهاى خود یادداشت هایى از اوضاع جغرافیائى و طبیعى شهرها بر داشت و در آخر، همه آنها را تدوین نموده به صورت کتابى در آورد.

 

* امیرکبیر آشپز زداه بود. او از میان توده هائى برخاسته بود که رنج و محنت و فشار استبداد حُکّام زمان خود را بخوبى چشیده بود. این تجارب و مشاهدات تلخ بود که او را یک مرد نیرومند مُتّکى به نفس تربیت کرد.

* مى گویند: فقر، مادر صنایع است . تا روزى که کالاهاى باختر زمین به کشور ژاپن سرازیر بود، این ملت بدون صنعت بود. از روزى که دروازه هاى خارج را به روى کشور خود بستند و نخست وزیر آنها گفت : « تا ملت ژاپن به دست خود کفش ندوزند همه باید پا برهنه بگردند » هوش و فکر و کار و کوشش در ملت ژاپن به کار افتاد و از زندان اقتصاد وابسته و تولید محصول واحد و تهیه مواد اولیه براى بیگانگان ، بیرون آمدند.

 

 


[ یکشنبه 94/9/15 ] [ 11:56 عصر ] [ حجت قاسم خانی ]
   1   2   3   4   5   >>   >
درباره وبلاگ
لینک دوستان
چه انتظار عجیبی !!! تو در میان منتظران هم عزیز من چه غریبی عجیب تر آنکه چه آسان نبودنت شده عادت چه بی خیال نشستیم نه کوششی نه وفایی فقط نشسته و گفتیم خدا کند که بیایی
موضوعات وب
امکانات وب
بازدید امروز: 3
بازدید دیروز: 2
کل بازدیدها: 125730