حجت قاسم خانی |
جهت دیدن شش گوشه دلم تاب ندارد نگهم خواب ندارد قلمم گوشه ی دفتر غزل ناب ندارد همه گویند به انگشت اشاره مگراین عاشق دیوانه دلسوخته ارباب ندارد؟ تو کجایی؟ شده ام باز هوایی چه شود جمعه ی این هفته بیایی؟ به جمالت… به جلالت… دل ما را بربایی… و اما جواب امام زمان: تو خودت! مدعی دوستی و مهر شدیدی که به هر شعر جدیدی، ز هجران و غمم ناله سرایی، تو کجایی؟ تو که یک عمر سرودی «تو کجایی؟» تو کجایی؟ چه کسی قلب تو را سوی خدای تو کشانده؟ چه کسی در پی هر غصه ی تو اشک چکانده؟ چه خطرها به دعایم ز کنار تو گذر کرد چه زمان ها که تو غافل شدی و یار به قلب تو نظر کرد... و تو با چشم و دل بسته فقط گفتی... تو کجایی!؟ و ای کاش بیایی! هر زمان خواهش دل با نظر یار یکی بود، تو بودی... هر زمان بود تفاوت، تو رفتی، تو نماندی! خواهش نفس شده یار و خدایت… و همین است که تاثیر نبخشند به دعایت... و به آفاق نبردند صدایت… و غریب است امامت! من که هستم، تو کجایی؟ تو خودت کاش بیایی به خودت کاش بیایی...!
[ سه شنبه 93/8/20 ] [ 12:52 صبح ] [ حجت قاسم خانی ]
|
|
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |