سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حجت قاسم خانی

 ولید بن صبیح مى‏گوید: شبى نزد امام صادق- علیه السّلام- بودیم که درب خانه زده شد. حضرت به کنیز خود فرمود: ببین کیست؟ کنیز بیرون رفت و بعد آمد و گفت: عمویت عبد اللَّه بن على است.
حضرت فرمود: (بگو) داخل شود و به ما هم گفت که به اطاق دیگرى برویم.
ما به آن اطاق رفتیم و صدایى شنیدیم و خیال کردیم صداى یکى از همسران حضرت مى‏باشد لذا بسیار به هم نزدیک شدیم. وقتى که وارد شد، رو به امام صادق- علیه السّلام- نمود و هر چه از دهانش در آمد گفت و سپس رفت. ما نیز بیرون آمدیم. پس حضرت، از همان جایى که سخنش را قطع کرده بود، دوباره شروع کرد.
یکى از ما گفت: او با تو رفتارى کرد که گمان نمى‏کردیم کسى بتواند با شما آن گونه رفتار کند، تا اینکه نزدیک بود بیرون بیاییم و او را بزنیم.
حضرت فرمود: آرام باشید و میان ما داخل نشوید. پاسى از شب که گذشت باز درب کوبیده شد. حضرت به کنیز خود گفت: ببین کیست؟ کنیز رفت و برگشت و گفت: عمویت عبد اللَّه بن على است.
امام به ما فرمود: به جایى که بودید بر گردید. بعد به او اذن دخول داد. پس عمویش با ناله و گریه وارد شد و مى‏گفت: اى پسر برادر! مرا ببخش، خداوند تو را ببخشد. از من بگذر خدا از تو بگذرد.
فرمود: خدا تو را ببخشد، اى عمو! چه چیزى تو را به این کار واداشته است؟
                     گفت: وقتى که به رختخواب خود رفتم، دو مرد سیاه و بد هیبت آمدند و مرا بستند. یکى به دیگرى گفت: او را به جانب آتش ببر. او نیز مرا به سوى آتش مى‏برد که از مقابل رسول خدا گذشتم. گفتم اى رسول خدا! نمى‏بینى با من چه مى‏کنند؟
فرمود: مگر تو نبودى که به فرزندم آن چیزها را شنواندى؟! گفتم: یا رسول الله! دیگر این کار را نمى‏کنم. پس دستور داد مرا رها کردند و هم اکنون، درد بندها را احساس مى‏کنم.
ابو عبد اللَّه- علیه السّلام- فرمود: وصیت کن.
گفت: به چه وصیت کنم؟ مالى ندارم، عیالمند و مقروض هستم.
حضرت فرمود: قرض تو به عهده من و خانواده‏ات نیز با خانواده من. پس وصیت کن. پس ما هنوز از مدینه خارج نشده بودیم که او مرد و حضرت قرضش را داد و خرج خانواده‏اش را نیز تقبل کرد و دختر او را به ازدواج پسر خود در آورد    جلوه‏هاى اعجاز معصومین علیهم السلام، ص: 446


[ سه شنبه 90/12/16 ] [ 1:12 عصر ] [ حجت قاسم خانی ]
درباره وبلاگ
لینک دوستان
چه انتظار عجیبی !!! تو در میان منتظران هم عزیز من چه غریبی عجیب تر آنکه چه آسان نبودنت شده عادت چه بی خیال نشستیم نه کوششی نه وفایی فقط نشسته و گفتیم خدا کند که بیایی
موضوعات وب
امکانات وب
بازدید امروز: 56
بازدید دیروز: 8
کل بازدیدها: 128584