حجت قاسم خانی |
جان پرور است قصه ارباب معرفت رمزی برو بپرس و حدیثی بیا بگو ... من یکی از کلمات قصار آن جناب را که جمله ای بسیار بلند است یادآور می شوم: «ما کاری مهم تر از خود سازی نداریم». خداوند درجاتش را متعالی بفرماید که لفظ «ابد» را بسیار بر زبان می آورد و در مجالس افادات خویش، چه بسا این جمله کوتاه و سنگین و وزین را به ما القا می فرمود، که ما ابد در پیش داریم؛ هستیم که هستیم «انما تنتقلون من دار الی دار». انسان، از بین رفتنی نیست، باقی و برقرار است؛ منتها به یک معنی لباس عوض می کند و به یک معنی جا عوض می کند؛ از رحم مادر به دامان مادر، به گهواره، به مکتب، به مدرسه و... . انسان موجودی است ابدی و بر اساس قرآن و عرفان و برهان، علم و عمل، انسان سازند. علم و عمل جوهرند، عرض نیستند. و حقیقتاً سرشت گوهر روان می شوند، غذای جان می گردند؛ آن چنان که آّب و نان، غذای بدن می شوند و غذا مطلقاً چه مادی و چه روحانی، از خدمه اسم شریف باقی هستند. «الباقی» یکی از اسماء الله سبحانه است و غذا از خدمه اسم باقی می باشد. یعنی غذای جسمانی سبب بقای بدن و غذای روحانی سبب بقای نفس ناطقه انسانی است. با این ویژگی که غذای جان پرور، از ماورای طبیعت است و دستخوش حوادث طبیعت قرار نمی گیرد، باد و باران در او اثر نمی گذارند، آب و خاک سبب اضمحلال و متلاشی شدن آن نمی گردند و همچنین سایر امور مادی نمی توانند دست تصرف به سوی ماورای طبیعت دراز کنند. غذایی که طعمة جان می شود اتحاد وجودی با نفس ناطقه که فراتر از طبیعت است، پیدا می کند و برای همیشه باقی و برقرار می ماند. پس انسان، روز و شب در طریق ساختن خویش برای «ابد» است. این انگیزه و هدف و ایده، همواره در مد نظر اولیای الهی بوده و هست و ریشه عرفان عملی، همین حقیقت است. [ دوشنبه 90/6/28 ] [ 8:18 صبح ] [ حجت قاسم خانی ]
دو. آن. شولتس روان شناس آمریکایی، انسان رشدیافته را از نظر شخصیتی انسانی می داند که نیازهای سطوح پایین را پشت سرگذاشته و درصدد استفاده از تواناییها و قابلیتهای خود وبه دنبال به فعلیت رساندن خویشتن و تحقق خویش است.(روانشناسی کمال-دو آن شولتس-ترجمه گیتی خوشدل) در این کار به هیچ وجه از ریا نترسید و بگذارید تحسین دیگران به خاطر اندیشه، انتخاب تازه، رشد و اضافه شدن، موفقیت و معنویت شما باشد.
شهاب مرادی
[ جمعه 90/4/10 ] [ 7:4 عصر ] [ حجت قاسم خانی ]
- دراویش آمده بودند توی حجرههای فیضیه و جا خوش کرده بودند. هیچکس هم حریفشان نبود .یک بار روحالله با یکی از دراویش جر و بحثی کرد و یک سیلی آبدار گذاشت در ِ گوشش. حالا دیگر حریفشان میشدند. بیرونشان هم کردند . - کسی را نپسندیده بود. الّا دختر آقای ثقفی، که او هم رضایت نمیداد. با صحبتهای زیاد و چند بار خواب دیدن، بالأخره حاضر شد با آقا روحالله ازدواج کند . عقد را در حرم حضرت عبدالعظیم خواندند و ماه مبارک یک عروسی ساده گرفتند. همان اول به خانم گفت: هر کاری میخواهی بکن، فقط گناه نکن . - آقای بروجردی بیمشورت آقا روحالله موضع نمیگرفت. وقتی هم میخواست پیش شاه نماینده بفرستد، او را میفرستاد .آقا روحالله از پیش شاه برگشته بود و داشت گزارش میداد: نمیخواهم از خودم تعریف کنم ولی ابهت من شاه را گرفته بود و بر حرفهایش مسلط نبود.
[ جمعه 90/4/10 ] [ 6:28 عصر ] [ حجت قاسم خانی ]
رُوِیَ عَن عَلیٍّ علیه السّلام قال:
|
|
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |