سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حجت قاسم خانی

چقدر حیف که کام خانواده یعنی کانون خوشی ها و شیرینی ها با غضب تلخ شود.

امروز در چند پیام ،شما از عصبانی شدن ها وتلخی های آن گله داشتید و... .

متاسفانه در زندگی شهری عوامل متعددی از جمله مشکلات معیشتی ،آلودگی هوا، ترافیک ،آلودگی صوتی و ... باعث این قبیل مشکلات میشوند. یکی از بهترین راههای کنترل ،تفهیم به خود مییاشد، یعنی مضرات غضب را به خودتان یادآوری کنید؛ چه افرادی در نتیجه یک لحظه عصبانیت مرتکب اشتباهاتی شده اند که به هیچ وجه قابل جبران نبوده است.قتل،جنایت ،ارتکاب گناه و معصیت از محصولات غضب و عصبانیت میباشد که البته با فشارهای روحی ،عذاب وجدان و بحرانهای عاطفی همراه میشوند.

 رسول خدا می فرماید: غضب ایمان را فاسد میکند چنانکه سرکه عسل را وامام باقر (ع) غضب را به آتشی شیطانی در دل تشبیه می فرماید.

یاداوری این امور مهمترین نقش را در کنترل غضب دارد. به یاد داشته باشیم به محض احساس حال غضب، فورا تصمیم خود را بر انصراف از غضب و عصبانیت قرار دهیم، همچنین تغییر وضعیت برای کاهش این حالت موثر است ؛اگر ایستاده اید بنشینید، نوشیدن آب ، فرستادن صلوات ... .

همیشه شما در حال کنترل غضب دوست داشتنی تر و قایل اعتماد تر خواهید بود .اگر شما پدر یا مادر هستید بدانید که بچه ها از شما در وضعیت غضب میترسند. تکرار منظره عصبانیت مادر و پدر امید به آرامش را در بچه ها از بین می برد.

این جمله از اشتباهترین جملاتی است که یک فرد در مورد خود می گوید:(( من آدمی عصبی هستم.))

خداوند به جناب موسی (علی نبینا و آله و علیه السلام)فرمود: از غضب خود نسبت به زیر دست و کوچکتر بگذر تا از غضب خود در مورد تو بگذرم.

شهاب مرادی


[ دوشنبه 90/3/23 ] [ 7:49 عصر ] [ حجت قاسم خانی ]

بسمه‌تعالی

طلبگی کار مقدّسی است بلکه مقدّس تر از آن نداریم، ولی شرائط لازمی دارد.

1-استعداد مناسب «حداقل متوسط و فوق متوسط»

2- اهتمام جدی ورغبت به کار.

3- سلامت و نشاط جسمی و روحی.

4- رضایت پدر و مادر.

5- وارد شدن به حوزه به قصد شناخت صحیح و تبیین و ترویج دین اسلام و نه برای چیز دیگری نظیر استفاده کردن از امکانات یا تشخّص‌های حوزوی.

6- عمل بر طبق برنامه‌ها و قوانین حوزه‌ها و اجرای آن ضوابط به طور دقیق.

7- انضباط کاری و نظم در وقت به طور دقیق.

8- مراعات جدی از رفیق، و پرهیز از رفیق بد و انتخاب رفیق خوب.

9- خوب درس خواندن به طوری که معدل‌ها قریب به 20 باشد.

10- مراعات کامل تقوای الهی، یعنی اهمیت به واجبات مخصوصاً نماز اول وقت، اهمیت به مستحبات مخصوصاً نماز جماعت، انس با قرآن، انس با دعا و توسل مخصوصاً توسل به حضرت ولی‌عصر«عجل الله فرجه‌الشریف» و همچنین اهمیت به اجتناب از گناه تا اینکه به مرور زمان روح خداترسی در عمق جان، حکم فرما شود. و این امر دهم اهمّ امور است.«تلک عشرةٌ کامله»


[ دوشنبه 90/3/23 ] [ 3:0 عصر ] [ حجت قاسم خانی ]

هر که« الفبای طلبگی» را نداند، دچار« جهل مرکب » می شود

و هر که با زیر و زبر «آیات علم» و« سوره های معرفت» بیگانه باشد، قرائتش غلط خواهد شد  .

پس باب اول کتاب حوزه آموختن این الفبا و آشنایی با حرکات و سکنات این فرهنگاست ، تا« طلبه» از« طلبه نما » متمایز شود   .

طلاب واقعی که مطلوب خلق و محبوب خالقند ،آنانند که در مدرسه دین، ابجد یقین می خوانند و در مدرس عترت، الفبای عزت می آموزند و در مکتب قران، مشق عرفان می نویسند  .

زندگیشان عطف به مبدا است و وصل به معاد  .

با نفی خود اثبات خدا می کنند و غرور را از نفس خویش جدا  .

در محرمات اهل توقف اند و در شبهات، اهل احتیاط  .

ضمیر خود را در افق تقوا ظاهر می سازند، با شهرت و نام، خود را گم نمی کنند و با پست و مقام و چند سلام، پشت به حوزه و قم نمی کنند و« معانی» نخوانده به« بیان» نمی پردازند  .

به جرح و تعدیل نفس مشغولند و هر روز عمر خود را« تجزیه و ترکیب» می کنند  .

افعا لشان بی حرف عله، به مصدر خلوص بر می گردد .اسمشان مبنی بر فتح است و فعلشان لازم و حرفشان جازم  .

نه در حرف،منفی بافند، نه در ادعا اهل لاف و گزا ف   .

نه در جای وقف، حرکت میکنند ونه در جای حرکت، اهل وقفند   .

از معتکفان حجره« لم ولما»بیزارندوازسایه نشینان«لیس ولا»بر کنار  . .

مشتق اند، اما از علم . جامدند، اما بر دین. اجوف اند، اما از ریا .ناقص اند، اما از رذایل .مجردند، اما از تعلقات. مزیدند، اما در فضایل  .

قبای ریاضت بر تن دارند وعبای عبادت بر دوش .نعلین اراده در پا وزمزمه تهجد در گوش .با عینک بصیرت، کتاب نفس را مرور می کنند، با ذره بین محاسبه، عیوب خود را می یابند و با قلم تهذیب، خطاها را اصلاح می کنند  .

به حجیت ظاهر قائلند، اما از باطن خودغافل نمی شوند .حاشیه می خوانند، اما در متن اند   . هم آشنا به اشارات اند،هم کنایه هم اهل رسالتند، هم رساله، هم صاحب کفایت اند، هم کفایه  . . «جهاد» می گیرند ، هم «اجتهاد » هم اجازه

«ماهیت» را فدای «وجود» نمی کنند، بر متن دین حاشیه دنیا نمی زنند .فروع نفسانیات را به اصول الهیات بر می گردانند نه در عرصه جرو بحث، مجرور جدل می شوند و نه از خط اصیل ، نسخه بدل.

از محکمات دین، طفره نمی روند و در متشابهات دل، سرگردان نمی شوند .

نه« وسائل» را وسیله دنیا می کنند نه «مکاسب» را دکان کسب می سازند .

نه در شعر، قافیه خلوص را می بازند، نه در خطابه، قول بلا عمل دارند، نه در تالیف، به تفرقه می افتند ونه در تحقیق، از حق دور می شوند، نه در فکر، دچار دور و تسلسل اند، نه در عمل، اسیر جهل و تغافل .

صرفشان حرف از معاد میزند.نحوشان، صرف آخرت می شود.کلامشان تجریدی است و فلسفه شان صدرایی.فقهشان جواهری است و اصولشان رسائلی .

منطقشان عاشورایی است و حماسه شان حسینی و عرفانشان سجادی .

بدیعشان بدعت ستیز است و بیانشان شبهه سوز و از بدایه حکمت تا نهایه حکومت در خط امام و ولایت اند .

از ،مقدمات فراتر می روند از سطح به عمق می رسند و در خارج، به داخل می اندیشند .

هم حجره «حال» اند و هم بحث«اشتغا ل» .

بیش از «مدرک» به «درک »می اندیشند و بیش از« مدارج» به «معارج» .

درسشان« تکلیف» است و امتحانشان «جهاد» و قبولی شان «شهادت» .

اینها گوشه ای از الفبای طلبگی است .

.خدایا ما را با الفبای این کتاب، آشنا بگردان «عرض» هایمان را «جوهر» کن و «مفرد»هایمان را«جمع».انقلابیون ما را« مقدس» و «مفید» کن مدرسانمان را چون «مدرس» و« شهید».

خدایا تا مارا اهل «ضمیر» نکرده ای «ظاهر» مکن..

(استاد جواد محدثی)

 

 


[ یکشنبه 90/3/22 ] [ 7:31 عصر ] [ حجت قاسم خانی ]

هیچ یک از اعضای خبرگان پیش بینی نکرده بودند که چه کسی را به عنوان رهبر انتخاب کنند؛ صحبت و تبانی و هماهنگی قبلی هم صورت نگرفته بود؛ چون این شعار ملت بود « خدایا، خدایا تا انقلاب مهدی خمینی‌(ره) را نگهدار» 

 آیت الله مقتدایی در گفت‌وگو با مرکز خبر حوزه با اشاره به حوادث روز 14 خرداد سال 68 و انتخاب رهبری، گفت: هنوز جنازه مطهر امام تشییع نشده بود که آیت الله مهدوی کنی وصیت نامه ایشان را از آستان قدس رضوی به تهران و مجلس خبرگان آورد و لاک و مهر آن در جلوی دوربین ها باز شد؛ امام وصیت کرده بودند، حاج احمد آقا وصیت نامه را قرائت کند واگر او نتوانست رییس جمهور قرائت کند که همین طورشد.

عضو خبرگان رهبری افزود: هنگام قرائت وصیت نامه امام در جلسه فوق العاده خبرگان، غم و اندوه همگان را فراگرفته بود و نوعاً آقایان گریه می کردند و وصیت نامه ایشان تاثیر بسیار زیادی داشت و جای جای این وصیت نامه قابل توجه بود و جامعیت آن سبب شد آن را وصیت نامه سیاسی الهی بنامند.

* هیچ تبانی و هماهنگی قبلی صورت نگرفته بود

وی ادامه داد: بعد از قرائت وصیت نامه امام، اعضای خبرگان جلسه ای داشتند؛ البته من در آن دوره عضو نبودم و دوره بعد راه یافتم، اما به حسب مسئولیتی که داشتم در جلسه بودم؛ همه اعضای خبرگان رهبری از سراسر کشور در جلسه حضور یافتند و هیچ یک پیش بینی نکرده بودند که چه کسی را به عنوان رهبر انتخاب کنند؛ صحبت و تبانی و هماهنگی قبلی هم صورت نگرفته بود؛ چون این شعار ملت بود «خدا یا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار».

* شورای رهبری با اکثریت آراء رد شد

آیت الله مقتدایی تصریح کرد: طبق قانون اساسی باید رهبر یا شورای رهبری تعیین می شد که در جلسه خبرگان آن روز صحبت هایی رد و بدل شد و شورای رهبری با اکثریت آرا رد شد و جلسه بعد برای انتخاب رهبر برگزار گردید.

*دست قدرت الهی در کار بود

عضو جامعه مدرسین حوزه خاطرنشان ساخت: من معتقد هستم واقعا دست قدرت الهی در کار بود و الهام الهی رسید و همه اعضای خبرگان رهبری به حضرت آیت الله خامنه ای رای دادند؛ البته آیت الله مشکینی با قرائت نامه امام مبنی بر عدم شرط مرجعیت برای رهبری و بیان خاطره ای توسط آیت الله هاشمی رفسنجانی مبنی بر سفارش و تاکید امام بر لیاقت آیت الله خامنه ای برای رهبری در این جلسه تاثیرگذار بود.

* نکته‌ای بسیار راهگشا

مدیر حوزه های علمیه ادامه داد: همه اعضای خبرگان شناخت دقیقی از آیت الله خامنه ای نداشتند و زوایای شخصیتی ایشان را نمی شناختند و در حد ریاست جمهوری و اقدامات سیاسی و تدابیری که داشتند ایشان را می‌شناختند، ولی با این نامه امام و تاکیدی که در پاسخ سوال یکی از مقامات کشوری، مبنی بر این که چه کسی برای رهبری لیاقت دارند، فرموده‌ بودند «شما نگران نباشید، رهبر داریم خوب هم داریم، همین آقا سید علی چه اشکالی دارد، بهترین فرد است برای رهبری» این نکته بسیارراهگشا بود.

* تنها مخالف تصمیم خبرگان

وی تاکید کرد: شایستگی برای رهبری که امام بر آن تاکید کرده باشد، برای اعضای خبرگان بسیار مهم و راهگشا بود البته؛ تنها فردی که مخالفت داشت، شخص مقام معظم رهبری بودند که حتی بدون نوبت پای تریبون رفتند و اظهار ناراحتی کردند.

آیت الله مقتدایی در ادامه با اشاره به مدیریت، تدابیر، درایت و هوشمندی رهبر معظم انقلاب، گفتند: امروز که بیش از دو دهه از رای گیری خبرگان می‌گذرد، همه بزرگان و مسئولین و علمای حوزه بر این انتخاب خود افتخار می کنند و همه به این نتیجه رسیده‌اند که نه تنها آن روز بهترین فرد برای رهبری حضرت آیت الله خامنه ای بود، بلکه امروز نیز هیچ فردی این شایستگی را به جز ایشان ندارد.

وی با اشاره به برخی ویژگی های مقام معظم رهبری، تصریح کردند: قاطعیت، حکمت در کار، استحکام و پختگی در نظر، تقوا و اقدام بر اساس مصالح اسلام و نظام از ویژگی‌های بارز ایشان است، به طوری که معظم‌له هیچ هوای نفسی در خود راه نداده و از نظر علمی در سطح بالایی هستند و جامعیت وصف ناپذیر و بی مانندی دارند.

* دشمن به شاه‌رگ انقلاب هجوم برده است

عضو جامعه مدرسین حوزه با اشاره به شبهات دشمن علیه ولایت فقیه و شخص رهبری، افزودند: افرادی برای بر اندازی نظام به شاه رگ انقلاب یعنی ولایت فقیه هجوم برده و شبهات فراوانی را در این زمینه مطرح کردند و سر و صداهایی نیز به راه انداختند، ولی یکی دیگر از دلایل جامعیت مقام معظم رهبری کنترل و تدبیر فتنه و آرام کردن آن بود؛ به گونه ای که مردم خود به زوایای فتنه و سران و افراد پشت پرده آن پی بردند.

* آیت الله العظمی خامنه‌ای؛ ذخیره‌ای الهی

مدیر حوزه‌های علمیه در پایان خاطرنشان ساخت: به نظر من آیت الله العظمی خامنه‌ای ذخیره ای الهی است تا با رهنمودهای ایشان نظام اسلامی، همچنان پابرجا بماند.


[ شنبه 90/3/21 ] [ 6:39 عصر ] [ حجت قاسم خانی ]

به گزارش رجانیوز، حسن الماسی در صفحه گوگل ریدر خود نوشته است: قربون اون یکی دستت، که تو مراسم دانشگاه افسری موقع دادن هدایا به دانشجوها، بعد از این که هدیه رو می دادی، بلافاصله خیلی زود تر از این که دانشجوها بخوان دستشون رو بیارن جلو که باهات دست بدن، پیش دستی می کردی و این یکی دستت رو میوردی جلو و مانع این می شدی که خدایی نکرده یه وقت حواسشون نباشه و اون یکی دستشون رو بیارن جلو و باعث شرمندگیشون بشه.


[ شنبه 90/3/21 ] [ 6:39 عصر ] [ حجت قاسم خانی ]

خاطرات منتشر نشده آیت الله مجتهدی تهرانی از حضرت امام(ره)  

نویسنده: م.ط - ??90/?/?4

بخش اصلی خاطراتی که پیش روی شماست برگرفته از گفت و گوی منتشر نشده ای است که در مورخه 25/11/71 با عالم ربانی و استاد بزرگوارم مرحوم آیت الله حاج شیخ احمد مجتهدی تهرانی «رضوان الله تعالی علیه» در باره سرگذشت و خاطرات ایشان داشته ام.علاوه بر آن در مواردی نیز از روایاتی که در سخنرانی ها،مجالس درس یا محافل خصوصی از منش و سیره عملی امام بیان داشته اند،بهره گرفته و آنچه را که در این باره گرد آورده ام به ترتیب تاریخ تنظیم کرده ام.بی تردید خاطرات و گفتنی های استاد ارجمند از دوران طولانی ارتباط با امام راحل فراتر از آن است که در این نوشتار می خوانید؛از این روی امید آن دارم که در آینده با استفاده از سایر یادگارهای شفاهی و مکتوب آن استاد بزرگوار، به تکمیل این مجموعه توفیق یابم. محمد رضا کائینی

 

به گزارش نمانیوز، وقتی من در سنه 63 قمری برای ادامه تحصیل به قم رفتم، مرحوم حاج شیخ، مؤسس حوزه، از دنیا رفته بودند وآیات ثلاث، حوزه را اداره می‌کردند. ما از همان روزها و هفته‌های اول، بر اثر تعلیمات اخلاقی استادمان، مرحوم حاج شیخ اکبر برهان، در پی این بودیم که ببینیم درس اخلاق خوب در کجا تدریس می‌شود. در آن مقطع دو درس اخلاق در حوزه تشکیل می‌شد. یکی مربوط به مرحوم حاج آقا حسین فاطمی بود که در منزلشان بود و به دعای توسل ختم می‌شد و یکی هم عصرهای جمعه بود که مرحوم امام (ره) در مدرس زیر کتابخانه مدرسه فیضیه درس اخلاق داشتند و عده زیادی از اهل علم و کسبه و مردم عادی در آن شرکت می‌کردند. چهره‌های شاخصی از فضلا هم آنجا بودند و بر شرکت در آن درس مداومت داشتند. از جمله چیزهائی که یادم هست امام در این درس‌ها بارها بر آن تأکید می‌کردند این بود که: «ما باید قدر انسان آفریده شدن خودمان را بدانیم. ما تنها موجودی هستیم که خداوند،‌ راه کمال را به روی او باز گذاشته است. این موهبتی است که سایر موجودات و حیوانات از آن بی‌بهره‌اند». خصوصیت این درس این بود که در مخاطبین حالت رخوت و سستی ایجاد نمی‌کرد و حال آنکه گاهی اوقات مخاطبین به دام افرادی می‌افتند که مدعی درس اخلاق و سیر و سلوک هستند و آنها را از درس خواندن و حتی زندگی عادی، باز می‌دارند. من بارها گفته‌ام اگر از میان طلاب کسانی باشند که ‌به چنین محافلی رفت و آمد کنند،‌ اصلاً به درد طلبگی نمی‌خورند. یک عده از همان زمان با درس اخلاق ایشان مخالفت می‌کردند و نسبت‌هائی می‌دادند، از جمله نسبت صوفی‌گری و سیر و سلوک.از طرفی، دستگاه و حکومت هم به درس اخلاق ایشان حساس شده بود، چون گریزهای سیاسی هم می‌زدند، به همین دلیل ایشان بعد از مدتی درس را تعطیل کردند. بعد از این ماجرا ما امام را تقریباً هر روز و مرتباً در نماز جماعت مرحوم آیت‌الله آسید محمدتقی خوانساری در مدرسه فیضیه می‌دیدیم. ایشان لحظاتی قبل از نماز می‌آمدند و در صف اول، جانمازشان را پهن می‌کردند و مرحوم آیت‌الله اراکی هم کنار امام و پشت سر مرحوم آیت‌الله خوانساری می‌نشستند و با هم به ایشان اقتدا می‌کردند. شب‌هائی که آقای خوانساری نمی‌آمدند، آیت‌الله اراکی امام جماعت می‌شدند و امام هم به ایشان اقتدا می‌کردند و شب‌هائی که نه آقای خوانساری و نه آقای اراکی بودند، امام، امامت می‌‌کردند. به یاد دارم یک شب این اتفاق افتاد و هر دوی آن بزرگواران نبودند و ما به امام اقتدا کردیم.

 

علاوه بر این خاطرم هست که ایشان در آن نماز باران معروف آیت الله خوانساری هم شرکت داشتند. به هر حال بعد از تعطیل درس اخلاق نیز تقوای امام کاملاً برای همه واضح بود و ایشان در این جنبه‌ها از دو شخصیت بزرگ متأثر بود: یکی مرحوم آمیرزا جواد آقای ملکی تبریزی و مهم تر از او مرحوم آیت‌الله شاه‌آبادی که امام، ایشان را از همه اساتیدشان بیشتر دوست داشتند و به ایشان «روحی‌ فداه» می‌گفتند. من قبل از اینکه به قم منتقل شوم، در دوران نوجوانی ایشان را درک کرده بودم.ایشان در مسجد جامع تهران اقامه جماعت می کردند و واقعا هم شخصیت جذابی داشتند.جالب اینجاست که من برای طلبگی خودم، پیش ایشان استخاره کردم.

 

بعد از آمدن مرحوم آیت‌الله بروجردی به قم و برگزاری درس ایشان، همیشه امام در آخر محفل درس در کنار شخصیت‌هائی مثل مرحوم آیت‌الله گلپایگانی و آیت‌الله داماد می نشستند.تا جائی که یادم هست امام درس آقای بروجردی را می‌نوشتند. نمی‌دانم تقریرات ایشان چه شده، اگر منتشر شود، جالب خواهد بود. در همان ایام، مرحوم حاج آقا مصطفی، آقازاده ایشان، و یک نفر دیگر، بعدازظهرها به منزل ما می‌آمدند و حاشیه ملا عبدالله می‌خواندند.حاج آقا مصطفی هنوز معمّم نشده بود و پالتوئی بود. البته ایشان بعدها به مقامات بالای علمی رسید.او عمدتاً سر درس ها و از جمله در درس امام،خیلی جدی اشکال می‌کرد. من یک بار به شکل اتفاقی به درس امام رفتم و دیدم که مرحوم حاج آقا مصطفی با شدت سر موضوعی با امام بحث می‌کند.وقتی هم که بحث بالا می‌گرفت، تعبیرات جالبی بین آن دو رد و بدل می‌شد که حاضرین شنیده‌اند. یکی دیگر از آقازاده‌هائی که یادم هست اهل اشکال و بحث با پدرش بود، مرحوم حاج‌ آقا رضای صدر بود که با جدیت با پدرش مرحوم آیت الله صدر بحث می کرد. 

 

بعد از چند سال حضور در درس مرحوم‌ آیت‌الله بروجردی، به واسطه عذری که برایم پیش آمد، مجبور شدم به تهران برگردم.دو سال در کنار مرحوم آشیخ‌ محمد حسین زاهد در مسجد امین‌الدوله برای محصلین تدریس می کردم و بعد از رحلت ایشان به مسجد ملا محمد جعفر و مدرسه کنونی منتقل شدیم. در اینجا با مرحوم آقای آسید محمد صادق لواسانی که دوست صمیمی امام بودند، هم محلی بودیم. گاهی اوقات وقتی به جلسات روضه منزل آقای لواسانی می رفتم، امام هم از قم تشریف آورده بودند و اظهار لطف می‌کردند. اواخر دهه 40 بود که وقتی یک بار من از مجلس روضه بیرون آمده بودم، امام از آقای لواسانی پرسیده بودند: «آقای مجتهدی در تهران چه می‌کند؟» آقای لواسانی گفته بودند:«در محله ما مدرسه‌ای دائر کرده‌اند و آسید محمد رضای ما هم پیش ایشان درس می‌خواند.» یادم هست وقتی قضیه دستگیری و حصر و بعد از آن آزادی امام پیش آمد، با یکی از دوستان، برای دیدار از ایشان به قم رفتیم. وقتی کنارشان نشستم، بلافاصله از من پرسیدند:«آسید محمدرضا چه می‌خواند؟» حضور ذهن عجیبی داشتند و در میان آن همه جمعیت و مسائل فراوانی که برایشان پیش آمده بود،این موضوع را از یاد نبرده بودند.از همان وقت تا پایان عمر امام، آقای لواسانی که مرتباً خدمت ایشان می‌رفتند، عمدتاً مسائل مربوط به مدرسه ما و موفقیت‌های آن را به عرض ایشان می‌رساندند و این موجب شده بود که امام التفات زیادی نسبت به مدرسه ما داشته باشند. بارها می‌شد که برای ما شاگرد می فرستادند یا وقتی از ایشان سئوال می‌شد در تهران در کدام مدرسه درس بخوانیم، افراد را به مدرسه ما احاله می‌دادند.از جمله الطاف ایشان به مدرسه این بود که وقتی در اواخر عمر،اذن تصرف وکلایشان در وجوه را از نصف به ثلث تقلیل دادند؛در مورد اجازه شان به بنده،در همان حد نصف نگه داشتند تا مخارج مدرسه تامین شود.به طلاب و تربیت شدگان مدرسه ما هم علاقه و لطف زیادی داشتند.بسیاری از انقلابیون، شخصیت‌های نظام و اطرافیان ایشان در همین مدرسه تربیت شده بودند. افرادی مثل آقایان ناطق نوری، محتشمی، ناصری، عسگراولادی، دکتر حسن حبیبی، مرحوم شهید چمران، مرحوم دکتر قندی، مرحوم دکتر فیاض بخش و بسیاری دیگر. مرحوم آیت‌الله نجفی مرعشی، یک روز فرموده بودند:« خدمتی که فلانی و مدرسه‌اش به انقلاب کرده‌اند، هیچ کس نکرده، به جهت اینکه بسیاری از شخصیت‌های انقلابی در همین مدرسه تربیت شدند».

 

یک بار هم آیت‌الله صافی برای من نقل کردند که به اتفاق شورای مدرسین قم با امام جلسه داشتیم و ایشان از وضع حوزه‌ها گلایه داشتند که محصولات آن دیگر مثل قبل از انقلاب نیست. من به ایشان عرض کردم که اگر در آینده مدرسه‌ای باشد که مجتهدین از آن بیرون بیایند، همین مدرسه فلانی است که ایشان با لطف فرمودند می‌دانم. 

در جریان آغاز نهضت، صبح 15 خرداد بود که از دستگیری امام مطلع شدم. جریان هم از این قرار بود که من به اتفاق یکی از رفقا داشتیم از جلسه ای بیرون می‌آمدیم که دیدیم وضعیت شهر کاملاً غیرعادی است. یک نفر به ما رسید و گفت:« دیشب در قم آقای خمینی را گرفته‌اند.» وقتی این خبر را شنیدم، حالت کسی را داشتم که ناگهان به برق وصل شده باشد و خیلی وحشت کردم، چون ایشان بعد از رحلت آیت‌الله بروجردی زیر بار مرجعیت نرفته بودند و کسی که مرجع نباشد، طبیعتاً مصونیت قانونی ندارد.شدیداً نگران بودیم که نکند کاری را که در مورد فدائیان اسلام کردند، در مورد ایشان هم تکرار کنند، چون ما آنها را هم از نزدیک دیده بودیم و می‌شناخیتم؛ولی خوشبختانه علما از شهرها آمدند و مرجعیت ایشان را اعلام کردند و همین موجب شد که دستگاه نتواند کاری بکند. حضور علمای بلاد در تهران، بسیار آثار خوبی داشت و بعضی‌‌از آنها بسیار استقامت کردند، چون رژیم فشار می‌آورد که برگردند.مرحوم آقای میلانی را که می‌خواستند برای اعتراض به تهران بیایند، برگردانده بودند؛ ولی ایشان از راه دیگری خودشان را به تهران رساندند. در همان ایام یادم هست یک روز مصادف با شهادت امام جعفر صادق (ع) بود و آقای میلانی در منزلی که اقامت داشتند،مجلس روضه‌ای را برگزار کرده بودند. قرار بود مرحوم آقای کافی به منبر برود، بلافاصله مأمورین آمدند و ممانعت کردند و گفتند شما حق ندارید جلسه بگیرید. آقای میلانی گفتند:« روز شهادت امام صادق (ع) است و این آقا می‌خواهد منبر برود و فقط در فضایل و مناقب ایشان صحبت کند.»آنها به جدّ گفتند که نمی‌شود. آقای میلانی با عصبانیت به آقای کافی گفتند: «پس دعا کنید آقا! » مرحوم کافی با آن تیزی و زرنگی‌ای که داشت،‌ دعای فرج امام زمان (عج) «الهی عظم‌البلاء...» را خواند و در خلال آن تقریباً یک شبه منبری رفت. این حرکت ایشان بسیار برای من جالب بود. 

 

مرحوم‌ آیت‌الله نجفی مرعشی هم که در همان ایام در تهران بودند، به مدرسه ما آمدند و از اینجا بازدید و بسیار اظهار خوشوقتی کردند. بعد از حدود یک سال خوشبختانه امام از زندان و حصر،آزاد شدند و در قم به دیدار ایشان رفتیم.

 

بعد از تبعید امام، تقریباً تا یک سال کسی با ایشان ارتباطی نداشت. وقتی به نجف رفتند، من نامه‌ تبریکی برایشان نوشتم و امیدی هم به جواب نداشتم. یک روز دیدم در منزل ما را زدند و پستچی نامه‌ای را به من داد. دیدم خط امام است. اظهار لطف کرده و در آخر آن هم نوشته بودند: «مصطفی هم سلام می‌رساند.» بسیار خوشحال شدم، چون امیدی نداشتم که بگذارند جواب امام به دست ما برسد. به احتمال قریب به یقین نامه را کنترل کرده و دیده بودند که مطلب سیاسی در آن نیست.

 

یکی دو سال بعد به صورت قاچاقی رفتیم عراق و خدمت امام هم رسیدیم. از آن دوران چند خاطره جالب دارم. ایشان ظهرها در مسجد شیخ‌ انصاری نماز می‌خواندند. من هم علاقمند بودم که در آن سفر،نماز همه مراجع، منجمله نماز امام را درک کنم. یکی از روحیاتی که امام داشتند این بود که در عین انقلابی بودن، از کسانی که در کسوت روحانیت،فقط کارشان شعار دادن و رفتارهای احساساتی بود و به علم و تهذیب چندان اهمیتی نمی‌دادند، خوششان نمی‌آمد. یادم هست پس از یکی از نمازهای ظهر، یکی از همین سنخ افراد که اسم نمی‌برم،از جا بلند شد که بین دو نماز سخنرانی سیاسی تندی بکند و امام با اشاره دست و خیلی جدّی به او گفتند بنشین! و نگذاشتند که او حرف بزند. این برخورد ایشان بسیار برایم جالب بود، چون بعدها دیدم که بعضی از این تندروها چه سرنوشتی پیدا کردند. یکی از همین افراد که گذارش به مدرسه ما هم افتاد، گودرزی،موسس گروه فرقان بود. این فرد، اول به مدرسه ما آمد و طلبه‌ها را تحریک ‌می کرد و مانع از درس خواندن آنها می شد و حرف‌های بی‌ربطی را اشاعه می داد.یک روز سر درس با لحن تندی به او گفتم: «برو بیرون منافق!» و از مدرسه بیرونش کردم. او نزد بعضی از پیشنمازهای تهران رفته و غیبت مرا کرده بود. بعدها که او رفت و گروه فرقان را تشکیل داد و آقای مطهری را به شهادت رساند،افرادی که گودرزی نزد آنها غیبت مرا کرده بود، آمدند و از من حلالیت طلبیدند. کسانی که انقلابیگری‌شان احساسی و بی‌مبناست،‌ خطرساز هستند و امام متوجه این امر بودند.

 

نکته جالب دیگر در آن سفر این بود که امام از جمله مراجعی بودند که رساله و کتاب‌هایشان را به هیچ کس مجّانی نمی‌دادند و می‌فروختند. یادم هست پسردائی ما، آقای حسن حبیبی، آن زمان در فرانسه بود و از من خواسته بود یک دوره تحریرالوسیله امام را در نجف تهیه کنم و برایش بفرستم. من به خودم گفتم که می‌روم خدمت امام و از خودشان می‌گیرم و می‌فرستم. رفتم و از امام این کتاب را درخواست کردم و نکته جالب اینجاست که فرمودند:« من مقیّدم کتاب به فروش برود.» و با همین عبارت به من فهماندند که در آنجا کتاب مجانی به کسی داده نمی‌شود. من هم رفتم و آن را از کتابفروشی‌های نجف خریدم و برای آقای دکتر حبیبی فرستادم. ایشان هم چند وقت بعد نامه‌ای برایم نوشت و تشکر کرد.

 

امام شب‌ها قبل از تشّرف به حرم حضرت علی(ع)، در بیرونی منزلشان می‌نشستند و گاهی اوقات ما هم در آن محفل شرکت می‌کردیم. در آن سفر پدر من هم که مقلد امام بود، همراهم بود.تا اواخر عمر هم اقلام درشت مالی به عنوان وجوهات شرعی برای امام را به من می‌داد و من خدمت امام می‌فرستادم.ایشان خیلی دوست داشت که او را به امام معرفی کنم. این کار را کردم و امام هم به پدرم تفقد بسیار کردند. 

در آن سفر بعضی از دوستان که از اطرافیان امام بودند، نکاتی را درباره وسواس ایشان در صرف وجوهات شنیدم که واقعاً برایم لذت بخش بود. مرحوم حاج‌آقا مصطفی در نجف از مراجع دیگری غیر از امام هم شهریه می‌گرفت. ظاهراً ایشان این کار را بلا اشکال می‌دانست، کما اینکه خیلی از فضلا و طلاّب از مراجع مختلف شهریه می‌گیرند، ولی امام در این موارد احتیاط می‌کردند. موقعی که مرحوم حاج آقا مصطفی می‌روند از امام شهریه بگیرند، امام کلید صندوقی را که در آن پول بوده،جلوی ایشان گذاشته و گفته بودند: « من وظیفه‌ ندارم به شما شهریه بدهم.اگر وظیفه شما شهریه گرفتن است، خودتان بروید از صندوق بردارید.» این نشاندهنده این نکته است که از دیدگاه امام، صرف وجوهات شرعی فوق‌العاده دشوار و دقیق است.مورد دیگر این است که مرحوم حاج آقا مصطفی به امام گفته بودند در نجف هوا گرم است و من به کولر نیاز دارم. امام به ایشان فرموده بودند: «پدرت کولر ندارد. تو کولر می‌خواهی؟» امام در آن گرمای سخت نجف حاضر نشده بودند کولر بخرند. 

 

بعد از پیروزی انقلاب و اقامت امام در جماران، ملاقات‌های خصوصی متعددی با ایشان داشتم. گاهی به اتفاق مرحوم آقای لواسانی و گاهی هم تنها. در این ملاقات‌ها معمولاً سعی می‌کردم سئوالات فقهی بپرسم. گاهی اوقات، به خصوص موقعی که آقای لواسانی هم بودند، سئوال و جواب های جالبی مطرح می‌شد که بعضی از اینها می‌تواند آموزنده باشد.قبل از هر چیز بد نیست اشاره کنم که در مواردی از امام مسائلی را می‌پرسیدم و ایشان می‌فرمودند نمی‌دانم و این درس بزرگی بود که انسان خود را ملزم نداند به هر سئوالی، ولو چیزی که به آن شک دارد، پاسخ بدهد. مثلاً یک بار از ایشان فرعی در باره ارث زن از شوهر پرسیدم که زن از زمین‌ ارث نمی‌برد، از هوا ارث می‌برد؛تکلیف آپارتمان‌هائی که بین زمین و هواست، چه می‌شود؟ایشان فکری کردند و فرمودند نمی‌دانم. همین حالت را هم در مرحوم آیت‌الله آسید احمد خوانساری دیده بودم که وقتی بعضی از سئوالات را از ایشان می‌پرسیدند، می‌فرمودند نمی‌دانم. این نقص نیست،نشانه کمال اخلاقی فرد است که تا وقتی به یقین نرسیده، حرفی را نزند. یکی از نکاتی که بارها برای من موجب وسواس شده بود، این بود که من به عدالت پیشنمازهائی که صرفاً نماز جماعت می‌خوانند و وظیفه و شأن یک روحانی را که ارشاد مردم و موعظه آنهاست، ‌ رعایت نمی‌کنند، شک داشتم و به اینها اقتدا نمی‌کردم. یک روز به امام عرض کردم که این وسواس است یا حقیقت؟امام فرمودند:« تذکر بدهید که مردم را نصیحت کنند.» ایشان این رفتار را موجب سلب عدالت نمی‌دانستند. همین مسئله را من قبل از انقلاب از مرحوم شهید مطهری پرسیده بودم. یک بار در مشهد داشتم وارد حرم مطهر حضرت رضا (ع) می‌شدم، دیدم آقای مطهری دارند از حرم بیرون می‌آیند. من چون واقعاً به فهم و نظر آقای مطهری اعتقاد داشتم، همین سئوال را از ایشان پرسیدم که آیا این وسواس است؟ ایشان که ظاهراً مثل من، دل پُری از این جماعت داشتند، گفتند: «نخیر! وسواس نیست ؛کاملاً درست است.»ظاهراً دیدگاه ایشان در این باره با امام متفاوت بود. 

 

یک بار به امام عرض کردم که: «آقا‌! ‌بعضی از طلبه‌های مدرسه ما تمکّن مالی دارند،‌ولی در عین حال به این بهانه که وجوهات، تبرّک و متعلق به امام زمان است،شهریه می‌گیرند. نظر شما چیست؟» فرمودند:«اگر درس بخوانند و در آینده به درد اسلام بخورند، اشکال ندارد».

 

مسئله دیگری که از ایشان سئوال کردم و به نظرم بسیار مهم است، این است که قبل از پیروزی انقلاب، متدیّنین وقتی ملکی یا مغازه‌ای را از اداره اوقاف اجاره می‌کردند، علاوه بر اینکه ماهیانه اجاره‌ای را به اوقاف می‌پرداختند، می‌رفتند و به مرجع تقلیدشان هم اجاره‌‌ای را پرداخت می‌کردند. اوقاف دست رژیم شاه بود و معلوم نبود که این اجاره‌ها واقعاً به مصرف موقوف الیه می‌رسد یا نه. حالا که جمهوری اسلامی شده، تکلیف چیست؟ ایشان بدون هیچ تعارفی و به صراحت فرمودند: «اگر مسئولین اوقاف کسانی باشند که من معرفی کرده‌ام و به دیانت آنها یقین داشته باشم، دیگر لازم نیست که افراد به مرجع خود مراجعه کنند؛ ولی اگر همان کارمندهای سابق و آدم‌های بی‌مبالات و غیر ملتزم به احکام شرعی باشند،باز هم باید بروند و به مرجعشان اجاره بدهند.» این برای من خیلی جالب بود. ایشان نفرمودند چون جمهوری اسلامی شده، دیگر همه چیز به خودی خود،اسلامی است و توجه به این امر داشتند که باید به مرور همه شئون کشور را اسلامی کرد.

 امام واقعاً به خاطر خدا هر قدمی را برمی‌داشت. مردم به همان میزان که از ریا بدشان می‌آید، اخلاص را دوست دارند. مردم ایمان داشتند که ایشان هر چه می‌گوید به خاطر خدا می‌گوید و با طیب خاطر و از روی علاقه، حرف ایشان را می‌پذیرفتند. الان هم که مردم به رهبر انقلاب، آیت‌الله خامنه‌ای، علاقه دارند به خاطر اخلاص ایشان است. اخلاص موضوع پیچیده‌ای نیست که معلوم نباشد. مردم خیلی راحت می‌فهمند که چه کسی اخلاص دارد یا ندارد و خیلی راحت هم در این زمینه قضاوت می‌کنند.انسان اگر بخواهد چه در این دنیا و چه در آن دنیا زندگی سعادتمندانه‌ای داشته باشد، رمز آن اخلاص است. رمز ماندگاری نام فرد هم اخلاص است. علاوه بر اخلاص، یکی از جهاتی که من به آقای خامنه‌ای علاقمندم، تواضع ایشان است. یادم هست روز سوم رحلت امام، آقای خامنه‌ای در دانشگاه تهران فاتحه‌ای گرفتند و ما رفتیم. آقای فلسفی در منبر از آیت‌الله خامنه‌ای به عنوان رهبر کبیر انقلاب نام برد. ایشان بلافاصله در میانه سخنرانی آقای فلسفی تذکر دادند که:« خیر!‌ رهبر کبیر انقلاب، امام هستند.این عنوان باید برای امام بماند.» من از این تواضع ایشان خیلی خوشم آمد و لذا همیشه دعاگوی ایشان و همه مراجع تقلید هستیم. 

 


[ شنبه 90/3/21 ] [ 6:30 عصر ] [ حجت قاسم خانی ]

 خداوندا ما منتظران طلوع خورشیدیم.به چشمان نابینای ما لیاقت تماشای لحظه طلوع را کرامت فرما. آمین


[ شنبه 89/4/5 ] [ 5:57 عصر ] [ حجت قاسم خانی ]

مرنج و مرنجان


[ شنبه 89/4/5 ] [ 5:57 عصر ] [ حجت قاسم خانی ]
<   <<   11   12      
درباره وبلاگ
لینک دوستان
چه انتظار عجیبی !!! تو در میان منتظران هم عزیز من چه غریبی عجیب تر آنکه چه آسان نبودنت شده عادت چه بی خیال نشستیم نه کوششی نه وفایی فقط نشسته و گفتیم خدا کند که بیایی
موضوعات وب
امکانات وب
بازدید امروز: 11
بازدید دیروز: 2
کل بازدیدها: 128787