سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حجت قاسم خانی

«طلبة شهید: یوسف دانشیان»: اینجانب یوسف دانشیان، فرزند حسن، تاریخ تولد 1347 شماره شناسنامه 19813 بعد از شهادت به وحدانیت خدا و به رسالت رسول حق محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله) و اهل بیت او علی الاخص به آخرین آنها (روحی و ارواح العالمین له الفدا) به تمامی برادران و خواهرانی که حرف و نوشته بنده در طول تاریخ به دستش بیفتد وصیت می کنم که خدا را در نظر داشته باشند و او را در کارهایشان حاضر و ناظر بدانند و بدانند که عالم محضر خدا است و بعد از آن دست از اهل بیت بر ندارند که حبل‌الله المتین و عروة الوثقی و کهف الحصین آنها هستند و آنها را بین خود و خدا واسطه کنند که جز این راه، راهی دیگر که میانبر به سوی خدا باشد، نیست و تاخون در بدن و جان و دل دارند، دست از «یا وجیها عندالله اشفع لنا عندالله» بر ندارند و بعد از آن دست از امام امت بر ندارند و قدر او را بدانند و بدانند امام، علاوه بر رهبر بودن جامعه اسلامی، کسی است که مقام ارجمندی در پیش خداوند متعال و حضرت بقیه الله دارد. خداوندا! تو شاهد باش که من آنچه را که ملزم به رساندنش بودم، رساندم و فردای قیامت، حجت بر ایشان تمام است. خدایا! خودت شاهدی که چقدر دوست داشتم عالم فاضل بشوم و به این مردم خدمت کنم ولی چون دین تو را در خطر دیدم، خودم را ملزم به دفاع ازدین تو نمودم. اکنون که بر میعادگاه عاشقانت می‌خواهم پرواز کنم، اشک شوق جلوی چشمانم را گرفته و نمی توانم در یک جا بایستم. از خوشحالی در پوستم نمی گنجم. می دانم که این آخرین بار جبهه رفتن من است؛ چون این دفعه یا به لقای یار می‌رسم و یا قبر شش گوشه حسین (علیه السلام) را به آغوش می‌کشم. خداوندا! مرا از حسینت دور نکن. مادرم! اگر من در راهی که پیش گرفته‌ام شهید شدم، چه باک که علی اکبر حسین (علیه السلام) در این راه شهید شده است. من نمی گویم برای من گریه نکن، چون استاد شهید مطهری فرمود: «گریه کردن برای شهید زنده نگه‌داشتن یاد و حماسه او است» بلکه وقتی می‌خواهی برایم گریه کنی، بر عزیز زهرا (سلام الله علیها)، حسین (علیه السلام) گریه کن. مادر جان! اگر بعد از من به زیارت امام حسین (علیه السلام) نایل شدی، حال مرا پیش او باز گو کن و بگو که نوکر تو، آخرین صدایی که از زیر لبهایش بلند شد، حسین بود. خدایا! چقدر حسین (علیه السلام) را دوست داشتم و خودت شاهدی که اسم حسین برایم عزیز بود؛ پس مرا از او جدا نکن. مادرجان! دوست دارم هر شب پنجشنبه اگر وقت کردی به سر قبرم بیایی و مرا دعا کنی. در آخر از تو التماس دارم که شیر پاکت را به من حلال کنی و با این کارت روح مرا شاد کنی. برادرجان! خودت می دانی که چقدر از ته قلب تو را دوست داشتم. وقتی از همه جا ناامید می شدم، پیش تو می‌آمدم و از تو روحیه می‌گرفتم و خدا می داند که من هر چه داشتم و دارم از تو است. از تو التماس دعا دارم و امیدوارم مرا حلال و در دعاهایت فراموشم نکنی. و اما برادران دیگرم! راستش من به داشتن برادرانی چون شما افتخار می کردم و می کنم و شما هم امیدوارم مرا از دعاهای خیرتان فراموش نکنید. ضمنا حتی الامکان قبرم هم سطح زمین و در کنار قبر برادرانم مجتبی‌پور، عسگر عبدالجبار و ایوب خطایی دفن کنید و روی قبرم فقط طلبه نوشته شود که من این لفظ را خیلی دوست دارم. و اما شما خواهرانم و زن داداشهایم! دوست ندارم در مرگ من، سینه‌ای چاک و صورتی خراشیده شود که خداوند این گونه اعمال را مکروه داشته. دوست دارم شماها بازیچه دست غربی‌ها نشوید و این را بدانید که ما اصلا برای این که ضروریات دین- که از آنها حفظ حجاب است- از بین نرود، خون می‌دهیم. دوست دارم مثل همیشه با عفت باشید، به دخترهایتان درس حجاب را بیاموزید و به پسرانتان درس ایثار و شهادت را بیاموزید و همیشه دعاگوی امام باشید. در پایان از اساتید محترم مخصوصا حجه الاسلام شیخ اسماعیل اعلایی و حضرت حجه الاسلام شیخ عبدالمجید بنابی و حضرت حجه الاسلام سید موسی آتشی زر و حضرت حجه الاسلام شیخ مصطفی باقری بنابی امام جمعه محترم و مخصوصا از برادر بزرگوارم حضرت حجه الاسلام شیخ حسین دانشیان می‌خواهم که بی ادبی‌ها و اهانت‌های بنده را با بزرگواری خودشان ببخشند و مرا از دعاهای خیرشان محروم نسازند. ذکر این نکته را در وصیت نامه‌ام لازم می‌دانم که بنده راضی نیستم بعد از مرگ من و یا مثلا از عنوان شهید بودن من کسی استفاده کند و دسته یا گروهی را تقویت و یا گروهی را تضعیف کند.


[ سه شنبه 94/7/21 ] [ 9:19 عصر ] [ حجت قاسم خانی ]
درباره وبلاگ
لینک دوستان
چه انتظار عجیبی !!! تو در میان منتظران هم عزیز من چه غریبی عجیب تر آنکه چه آسان نبودنت شده عادت چه بی خیال نشستیم نه کوششی نه وفایی فقط نشسته و گفتیم خدا کند که بیایی
موضوعات وب
امکانات وب
بازدید امروز: 25
بازدید دیروز: 6
کل بازدیدها: 126085