سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حجت قاسم خانی

 

خدا شاهد است الان مردم خیلی دست کم گرفته‌اند آبرو بردن را.

 

ببینید؛ خدا چند گناه را نمی‌بخشد:

 

1- عمدا نماز نخواندن 2- به ناحق آدم کشتن 3- عقوق والدین 4- آبرو بردن

 

این گناهان اینقدر نحس هستند که صاحبانشان گاهی موفق به توبه نمی‌شوند. پسر یکی از بزرگان علما که در زمان خودش استادالعلما بود، برای من تعریف می‌کرد: «به پدرم گفتم پدر تو دریای علم هستی. اگر بنا باشد یک نصیحت به من بکنی چه می‌گویی؟ می‌گفت پدرم سرش را انداخت پایین. بعد سرش را بالا آورد و گفت آبروی کسی را نبر!»

 

عزیز من اسلام می‌خواهد آبروی فرد حفظ شود. شما با این مشکل داری ؟ دقت کنید که بعضی‌ها با زبانشان می‌روند جهنم.

 

روایت داریم که می‌فرماید اغلب جهنمی‌ها، جهنمی زبان هستند. فکر نکنید همه شراب می‌خورند و از دیوار مردم بالا می‌روند. یک مشت مومن مقدس را می‌آورند جهنم. ای آقا تو که همیشه هیأت بودی! مسجد بودی! بله. توی صفوف جماعت می نشینند آبرو می‌برند.
 

گناهکار چند نوع است: عده‌ای گناه می‌کنند، بعد ناراحت و پشیمان می‌شوند؛ سوزوگداز دارند؛ توبه می‌کنند و هرگز فکر نمی‌کنند که روزی این توبه را بشکنند؛ اما دوباره می‌شکنند. دوباره، سه باره، ده باره. در حدیث داریم که این اگر در تمام توبه شکستن ها سوز و گداز واقعی داشته باشد، در نهایت بر شیطان پیروز می‌شود.

 

آقایان حیف تان نمی‌آید مادرها را اذیت می‌کنید؟ سید رضی جامع نهج البلاغه پس از مرگ مادرش گفت: «بعد از این با کدام دست بلاها را رد کنم؟» دست مادر که بالا می‌رود بلاها از شما دور می‌شود. حیف نیست سر یک چیز جزئی مادر را می‌رنجانید؟ از مجلس روضه برگشته مادر را می‌رنجاند، قبول باشد !!

 


[ چهارشنبه 91/3/31 ] [ 12:12 عصر ] [ حجت قاسم خانی ]

[صحیح بخارى‏] در کتاب «ایمان»، در باب علاقه به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله که یکى از شرایط ایمان است، به سند خود، از «انس» روایت کرده است که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: به آن خدائى که جان من در دست اوست، هیچیک از شما، ایمان نمى‏آورد مگر اینکه من، در نزد او، از پدر و فرزندش و از همگى مردم، عزیزتر باشم.

[همان کتاب‏] در کتاب «ایمان»، در باب حلاوت و شیرینى ایمان، به سند خود، از «انس» روایت کرده که پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: هر گاه کسى از سه گونه خصلت که در باطن او قرار مى‏گیرد، برخوردار باشد کام باطن خود را از حلاوت ایمان، شیرین کرده است: 1- خدا و رسول را از همه، عزیزتر بدارد. 2- کسى که بخواهد که جز خدا دیگرى او را دوست نداشته باشد. 3- کسى که نخواسته باشد که دامنش به نکبت کفر، آلوده گردد؛ آنچنان که نمى‏خواهد در آتش بیفتد و بسوزد.

[صحیح مسلم‏] در کتاب «ایمان»، در باب وجوب دوستى رسول‏خدا صلّى اللّه علیه و آله به سند خود، از «انس» روایت کرده است که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: هیچ بنده‏اى ایمان نمى‏آورد، مگر اینکه من، در نظر او، از اهل و مال و از همه مردم، عزیزتر و ارجمندتر باشم.

[حلیة الاولیاء 4/ 42] به سند خود، از «عبد المنعم بن ادریس»، او هم از پدرش، و پدرش از جدّش «وهب» روایت کرده است که در بنى اسرائیل مردى بود که دویست سال خدا را نافرمانى کرده بود و پس از آنکه مرد، پاهاى او را گرفتند و کشان کشان برده و جسدش را به زباله‏دان، انداختند. بر خلاف انتظار، خداى تعالى به حضرت موسى علیه السّلام دستور داد تا بر جنازه او نماز بگزارد! حضرت موسى علیه السّلام به عرض رسانید: پروردگارا! بنى اسرائیل گواهى داده‏اند که این مرد، مدت دویست سال نافرمانى کرده است. خداوند متعال به او فرمود: آرى چنان است که آنان گواهى داده‏اند، با این تفاوت که هر گاه او تورات را مى‏گشود و به نام محمّد مى‏نگریست، آنرا مى‏بوسید و به دیده مى‏گذارد. من از کار او تشکّر کردم و گناهانش را آمرزیدم و یکى از حوریه‏ها را به همسرى او، درآوردم!

فضائل پنج تن علیهم السلام در صحاح ششگانه اهل سنت ج‏1 199


[ یکشنبه 91/3/28 ] [ 5:43 عصر ] [ حجت قاسم خانی ]

1- امام باقر علیه السّلام در ضمن حدیث طولانى به زیاد فرمود: واى بر تو! آیا دین غیر از دوست داشتن است؟ آیا کلام خداى عزّ و جل را ندیده‏اى؟ (اگر خدا را دوست مى‏دارید از من پیروى کنید، تا خدا شما را دوست بدارد و گناهان شما را ببخشد)، آیا سخن خداى عزّ و جل را به محمّد صلّى اللَّه علیه و آله نشنیده‏اى (ایمان را براى شما محبوب قرار داد و آن را در دلهاى شما زینت داد) و فرمود: (دوست مى‏دارند کسى را که بسوى آنها هجرت کند)، دین همان دوست داشتن است و دوست داشتن همان دین است.

2- امام باقر علیه السّلام فرمود: هر گاه خواستى بدانى در تو خیرى هست، به دلت نگاه کن، اگر اهل طاعت خدا را دوست و اهل معصیت خدا را دشمن بدارد؛ در تو خیر هست و خدا نیز تو را دوست دارد، و اگر اهل طاعت خدا را دشمن و اهل معصیت خدا را دوست بدارد در تو خیرى نیست و خدا دشمنت بدارد، و هر کسى همراه دوست خود است.

3- امام صادق علیه السّلام فرمود: هر گاه مؤمن از دنیا کنار کشد رفعت یابد و شیرینى دوستى خدا را بچشید، گویا نزد اهل دنیا دیوانه باشد، در صورتى که شیرینى محبت خدا به آنها آمیخته شده که به چیز دیگر غیر از او مشغول نشوند.

4- و نیز از امام صادق علیه السّلام نقل شده که: رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله به اصحابش فرمود: کدامیک از دستگیره‏هاى ایمان محکمتر است؟ گفتند: خدا و رسولش داناترند، و بعضى گفتند:

نماز، و برخى گفتند: زکات، و بعضى گفتند: روزه، و برخى گفتند: حج و عمره، و بعضى گفتند جهاد.

رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله فرمود: براى هر یک از اینها که گفتید فضیلتى است، ولى جواب سؤال من نیست، لکن محکمترین دستگیره‏هاى ایمان دوستى براى خدا و دشمنى براى خداست، و اینکه دوستان خدا را دوست بدارى و از دشمنان خدا دورى کنى.

5 - رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله فرمود: هر که خدا را شناخت و بزرگ داشت، زبانش را از سخن بیهوده نگاه دارد، و شکمش را از پرخورى باز دارد، و نفس خود را با روزه گرفتن و شب‏زنده‏دارى ریاضت دهد، عرض کردند: اى رسول خدا! پدران و مادران ما به فدایت؛ اینها اولیاء خدایند؟ فرمود: اولیاء خدا خاموشى گزیدند امّا خاموشى آنها اندیشه بود، و سخن گفتند و سخن گفتنشان ذکر خدا بود، و نگریستند و نگاهشان عبرت بود، و سخن گفتند و سخنانشان حکمت بود، در میان مردم راه رفتند و راه رفتنشان برکت بود، اگر نبود که اجل و مرگشان از قبل معیّن شده بود؛ از ترس عذاب و شوق ثواب روح آنها در پیکرشان آرام نمى‏گرفت.

6 - رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله فرمود: خداوند تبارک و تعالى هر گاه اهل آبادى را ببیند که در گناهان زیاده روى کردند و در بین آنها سه نفر از مؤمنین هست، خداوند جلّ جلاله و تقدّست اسماؤه آنها را مى‏خواند: اى کسانى که معصیت مرا مى‏کنید! اگر نبودند در بین شما مؤمنینى که دوستدار جلالت من هستند، و با نماز خواندنشان زمین و مساجدم را آباد نمى‏کردند، و سحرها از ترس طلب مغفرت نمى‏کردند، به حقیقت عذابم را بر شما مى‏فرستادم، و از آن باکى نداشتم.

مشکاة الانوار- متن 241


[ پنج شنبه 91/3/18 ] [ 2:27 عصر ] [ حجت قاسم خانی ]

 

1- امام محمّد باقر (ع) فرمود: عربى بادیه‏نشین از بنى تمیم به نزد پیامبر (ص) آمد و عرض کرد: مرا نصیحت فرمایید. از جمله مطالبى که پیامبر (ص) به او فرمودند این بود: نسبت به مردم اظهار دوستى کن تا تو را دوست بدارند.

 

2- امام موسى کاظم (ع) فرمود: اظهار محبّت و دوستى نسبت به مردم نیمى از عقل است.

 

3- ابن ادریس در کتاب سرائر مشابه این حدیث را نقل کرده است با این تفاوت: و مدارا کردن با دیگران نیمى از وسیله زندگى است، و کسى که میانه‏روى کند فقیر نمى‏شود .

 

4 - امام صادق (ع) فرمود: زمانى که کسى را دوست دارى او را از این امر با خبر کن، زیرا باعث استوارى محبّت بین شما مى‏گردد.

 

5 - نصر بن قابوس گوید: امام صادق (ع) به من فرمود:زمانى که یکى از برادرانت را دوست مى‏دارى او را از این دوستى آگاه کن، همان طور که حضرت ابراهیم (ع) گفت: «پروردگارا به من بنما که چگونه مردگان را زنده مى‏کنى، خدا فرمود: آیا به [زنده شدن مردگان‏] اطمینان ندارى؟ ابراهیم پاسخ داد: ایمان دارم اما مى‏خواهم قلبم مطمئن شود»

 

6- شخصى به امام باقر (ع) عرض کرد: من این مرد را دوست دارم، امام به او فرمود: او را از این امر با خبر کن، زیرا دوستى را پایدارتر و مهربانى را نیکوتر مى‏سازد.

 

7- امام جعفر صادق (ع) فرمود: زمانى که کسى را دوست مى‏دارى به او بگو.

 

8- امام صادق (ع) از پیامبر خدا (ص) نقل فرموده است: هر گاه یکى از شما همصحبت یا برادر ایمانى‏اش را دوست مى‏دارد او را آگاه سازد.

 

9- ابو العّباس بقباق گفت: از امام صادق علیه السّلام شنیدم که میفرمود: شخص با ایمان هر قدر محبّتش با همسرش بیشتر شود درجه ایمانش بالا رود.

 

آداب معاشرت از دیدگاه معصومان علیهم السلام 50

 


[ پنج شنبه 91/3/18 ] [ 2:14 عصر ] [ حجت قاسم خانی ]

فضائل پنج تن علیهم السلام در صحاح ششگانه اهل سنت ج‏3 باب صد و هشتم بدیهى است محبت على بن ابیطالب علیه السلام حسنه‏اى است که گناهان را مى‏بلعد و اجازه گذشتن از دوزخ را صادر مى‏کند و برائت از آتش را امضا مى‏نماید و آدمى را ثابت قدم مى‏دارد و کینه على علیه السلام بزهکارئى است که هیچ حسنه‏اى نمى‏تواند جبران آنرا ..... ص : 2 

[کنز العمال 6/ 158] رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرموده است: دوستى على علیه السّلام گناهان را مى‏بلعد و محو مى‏کند، آنچنان که آتش هیزم را مى‏سوزاند و محو مى‏سازد. 

«تمّام» و «ابن عساکر» این حدیث را از «ابىّ» روایت نموده‏اند. 

[تاریخ بغداد خطیب بغدادى 4/ 194] به سند خود، از «عطاء» از «ابن عباس» روایت مى‏کند که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: دوستى على علیه السّلام اعمال ناپسند را آنچنان محو مى‏کند، که آتش هیزم را خاکستر مى‏سازد. 

[همان کتاب 3/ 161] به سند خود، از «ابن عباس» نقل مى‏کند که از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله پرسیدم: آیا براى عبور از دوزخ هم جوازى لازم است؟ فرمود: 

آرى! پرسیدم: آن جواز چیست؟ فرمود: دوستى على بن ابیطالب علیه السّلام. 

[کنوز الحقایق مناوى ص 62] رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مى‏فرماید: دوستى على علیه السّلام برات آزادى از دوزخ است. 

«دیلمى» این حدیث را نقل کرده است. 

[کنز العمال 6/ 158] رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرموده است: خداى تعالى دوستى على علیه السّلام را در دل هیچ مؤمنى که لغزش قدمى براى او پیش آید پایدار نمى‏دارد، مگر اینکه خداى تعالى پاهاى او را در روز قیامت بر صراط پایدار مى‏دارد. 

«خطیب» این حدیث را در «المتفق و المفترق» روایت کرده است. 

[کنوز الحقایق مناوى ص 53] از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله روایت مى‏کند که فرمود: دشمنى و کینه ورزى با على بن ابیطالب علیه السّلام سیئه و کار ناپسندى است که حسنه و کار پسندیده سودى به حال آن ندارد و نمى‏تواند عمل ناپسند را جبران نماید. 


[ پنج شنبه 91/3/18 ] [ 1:58 عصر ] [ حجت قاسم خانی ]

مُحَمَّدُ بْنُ سِنَانٍ عَنْ مُحَمَّدٍ السَّجَّادِ فِی حَدِیثٍ طَوِیلٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع جُعِلْتُ فِدَاکَ هَذَا رَجَبٌ عَلِّمْنِی فِیهِ دُعَاءً یَنْفَعُنِی اللَّهُ بِهِ قَالَ فَقَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع اکْتُبْ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ وَ قُلْ فِی کُلِّ یَوْمٍ مِنْ رَجَبٍ صَبَاحاً وَ مَسَاءً وَ فِی أَعْقَابِ صَلَوَاتِکَ فِی یَوْمِکَ وَ لَیْلَتِکَ یَا مَنْ أَرْجُوهُ لِکُلِّ خَیْرٍ وَ آمَنُ سَخَطَهُ عِنْدَ کُلِّ شَرٍّ یَا مَنْ یُعْطِی الْکَثِیرَ بِالْقَلِیلِ یَا مَنْ یُعْطِی مَنْ سَأَلَهُ یَا مَنْ یُعْطِی مَنْ لَمْ یَسْأَلْهُ وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْهُ تُحَنُّناً مِنْهُ وَ رَحْمَةً أَعْطِنِی بِمَسْأَلَتِی إِیَّاکَ جَمِیعَ خَیْرِ الدُّنْیَا وَ جَمِیعَ خَیْرِ الْآخِرَةِ وَ اصْرِفْ عَنِّی بِمَسْأَلَتِی إِیَّاکَ جَمِیعَ شَرِّ الدُّنْیَا وَ شَرِّ الْآخِرَةِ فَإِنَّهُ غَیْرُ مَنْقُوصٍ مَا أَعْطَیْتَ وَ زِدْنِی مِنْ فَضْلِکَ یَا کَرِیمُ قَالَ ثُمَّ مَدَّ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع یَدَهُ الْیُسْرَى فَقَبَضَ عَلَى لِحْیَتِهِ وَ دَعَا بِهَذَا الدُّعَاءِ وَ هُوَ یَلُوذُ بِسَبَّابَتِهِ الْیُمْنَى ثُمَّ قَالَ بَعْدَ ذَلِکَ یَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِکْرَامِ یَا ذَا النَّعْمَاءِ وَ الْجُودِ یَا ذَا الْمَنِّ وَ الطَّوْلِ حَرِّمْ شَیْبَتِی عَلَى النَّارِ


[ پنج شنبه 91/3/18 ] [ 1:45 عصر ] [ حجت قاسم خانی ]

در علل الشرائع است که چون ابو حنیفه بخدمت حضرت صادق علیه السّلام‏رسید، حضرت از وى پرسید: معنى آیه شریفه: قل‏ سِیرُوا فِیها لَیالِیَ وَ أَیَّاماً آمِنِینَ‏یعنى: بگو شبها و روزهائى در کمال امن در زمین راه روید، چیست؟ و این زمین کجاست؟ ابو حنیفه گفت: گمان میکنم مقصود ما بین مکه و مدینه باشد حضرت صادق رو کرد باصحاب خود و فرمود: اطلاع دارید که در راه مکه و مدینه جلو مردم را میگیرند و اموال آنها را بغارت برده و آنها هم از جان خود ایمن نیستند و کشته میشوند؟عرض کردند:آرى و با این گفتگو ابو حنیفه ساکت شد.آنگاه فرمود: اى ابو حنیفه! بگو بدانم معنى این آیه چیست: مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً یعنى هر کس داخل آن شود آسوده است این محل کدام قسمت از زمین است گفت: خانه خداست فرمود:البته میدانى که حجاج بن یوسف جرثقیل بخانه خدا بست و عبد اللَّه بن زبیر را که پناه بآنجا برده بود بقتل رسانید. آیا او در آنجا آسوده بود؟ابو حنیفه در اینجا نیز سکوت کرد. وقتى ابو حنیفه از خدمت حضرت خارج شد، ابو بکر حضرمى بحضرت عرضکرد:قربانت گردم! جواب این دو سؤال که از ابو- حنیفه فرمودى چیست؟ فرمود: مقصود از آیه اول که میفرماید: شبها و روزهائى در کمال امن در روى زمین راه بروید، یعنى با قائم ما اهل بیت در روى زمین با کمال امن راه بروید، و در آیه دوم که میفرماید: هر کس داخل آن شود آسوده است، یعنى هر کس با قائم بیعت کند و در سلک پیروان وى داخل شود و دست او را بفشارد در کمال امن خواهد بود.!


[ جمعه 91/2/29 ] [ 9:49 صبح ] [ حجت قاسم خانی ]

در کتاب «عیون اخبار الرضا» از على بن عاصم از امام محمد تقى علیه السّلام از پدران بزرگوارش روایت کرده که پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله قائم علیه السّلام را براى ابىّ ابن کعب بدین گونه توصیف فرمود: خداوند نطفه با برکت پاک و پاکیزه را در صلب حسین بوجود آورد که هر مؤمنى که خداوند از وى در خصوص دوستى اهل بیت پیمان گرفته است، از آن نطفه خشنود است و هر منکرى از آن دورى میجوید.او امام پرهیزکار ستوده خصال پسندیده و هادى و مهدى است که حکم بعدل میکند و دستور بدان میدهد و در گفتارش خدا را تصدیق میکند خداوند هم او را تصدیق مینماید، و چون دلائل و علائم آن آشکار شود، از سرزمین تهامه‏ «1» بیرون مى‏آید او گنجهائى دارد که نه طلا و نه نقره است، بلکه اسبهاى نیرومند و مردان نامورى است بعدد اصحاب بدر یعنى سیصد و سیزده نفر که از اقطار جهان بدو روى گرد آیند. صحیفه مهر کرده‏اى با اوست که تعداد یارانش با اسامى و شهرها و طبایع و اوصاف و کینه‏هاى آنها در آن نوشته شده است و آنها همه سعى در فرمانبردارى او (مهدى) دارند.ابى بن کعب عرضکرد: یا رسول اللَّه! دلائل و علائم آمدن او چیست؟ فرمود:پرچمى است که چون وقت قیام وى شود، آن پرچم خود بخود برافراشته مى‏شود و همان پرچم بقائم میگوید: اى ولى خدا برخیز! دشمنان خدا را بکش، و آنها دو پرچم و علامت هستند. شمشیرى در غلاف دارد که چون وقت ظهورش نزدیک شود آن را از غلاف میکشد و خداوند آن را بزبان آورده و او نیز بوى میگوید: اى ولى خدا! برخیز! جا ندارد که بنشینى و دشمنان خدا را بحال خودشان بگذارى.او از پس پرده غیبت بیرون مى‏آید و هر جا دشمن خدا به‏بیند بقتل میرساند و احکام خدا را جارى میسازد و طبق دستور الهى حکم میکند، در حالى که جبرئیل درسمت راست و میکائیل در جانب چپ او قرار گرفته‏اند بزودى آنچه اکنون من بشما میگویم، مردم بزبان مى‏آورند هر چند بعد از زمانهاى طولانى باشد، من هم کار خود را بخدا میسپارم.اى ابى! خوش بحال کسى که او را ملاقات میکند و خوش بحال کسى که او را دوست میدارد، و خوش بحال کسى که عقیده بوجود و ظهور او دارد او آنها را از مهالک دنیوى نجات میدهد و با اعتقاد بخدا و پیغمبر و تمام ائمه طاهرین خداوند درهاى بهشت را براى آنها میگشاید. مثل آنها در دنیا، همچون مشکى است که همیشه بویش استشمام مى‏شود، و هیچ گاه تغییر نمى‏یابد، و مثل آنها در آسمان مانند ماه تابان است که هیچ وقت نورش خاموش نمیشود.ابى بن کعب عرضکرد: یا رسول اللَّه! بیان حال ائمه از جانب خداوند چگونه است؟ حضرت فرمود: خداوند متعال دوازده صحیفه بر من نازل فرمود که نام هر امامى بر مهر آن نگاشته و وصفش در آن، نوشته شده بود.


[ جمعه 91/2/29 ] [ 9:37 صبح ] [ حجت قاسم خانی ]

گفتا که نخواهم ز شما اجر رسالت * جز آنکه محبت بنمایید به زهرا

بنمود محبت به تو مردود جفا جو* آن دم که زد از کینه به پهلوی تودرراه


[ جمعه 91/1/25 ] [ 7:36 عصر ] [ حجت قاسم خانی ]

نصوصى را از کتب اهل سنّت نقل مى کنیم، تا روشن شود مسئله هتک حرمت خانه زهرا(علیها السلام) و رویدادهاى بعدى، امرى تاریخى و مسلّم است; نه یک افسانه!

الف)ابن ابى شیبه، محدّث معروف اهل سنّت، در کتاب «المصنّف»
ابوبکر ابن ابى شیبه(159-235) مؤلف کتاب المصنّف به سندى صحیح چنین نقل مى کند:
«إِنَّهُ حینَ بُویِعَ لاِبی بَکْر بَعْدَ رَسُولَ اللهِ(صلى الله علیه وآله) کانَ عَلیٌّ وَ الزُّبَیْرُ یَدْخُلانِ عَلى فاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ الله، فَیُشاوِرُونَها وَ یَرْتَجِعُونَ فی أَمْرِهِمْ. فَلَمّا بَلَغَ ذلِکَ عُمَرُ بنُ الْخَطّابِ خَرَجَ وَ دَخَلَ عَلى فاطِمَةَ، فَقالَ: یا بِنْتَ رَسُولِ الله(صلى الله علیه وآله) وَ اللهِ ما أَحَدٌ أَحَبَّ إِلَیْنا مِنْ أَبِیکِ وَ ما مِنْ أَحَد أَحَّبَ إِلَیْنا بَعْدَ أَبیکِ مِنْکِ، وَ أیْمُ اللهِ ما ذاکَ بِمانِعی إِنِ اجْتَمَعَ هؤلاءِ النَّفَرُ عِنْدَکِ أَنْ أَمرْتُهُمْ أَنْ یُحْرَقَ عَلَیْهِمُ الْبَیْتَ.
قالَ: فَلَمّا خَرَجَ عُمَرُ جاؤُوها، فَقالَتْ: تَعْلَمُونَ أنَّ عَمَرَ قَدْ جاءَنی، وَ قَدْ حَلَفَ بِاللهِ لَئِنْ عُدْتُم لَیَحرِقَنَّ عَلَیْکُمُ الْبَیْتَ، وَ أیْمُ اللهِ لَیْمِضَیَّن لِما حَلَفَ عَلَیْهِ.

هنگامى که مردم با ابى بکر بیعت کردند، على و زبیر در خانه فاطمه به گفتگو و مشاوره مى پرداختند، و این مطلب به عمر بن خطّاب رسید. او به خانه فاطمه آمد، و گفت: اى دختر رسول خدا، محبوب ترین فرد براى ما پدر تو و بعد از پدرت تو هستى; ولى سوگند به خدا این محبّت مانع از آن نیست که اگر این افراد در خانه تو جمع شوند من دستور دهم خانه را بر آنها بسوزانند.
این جمله را گفت و بیرون رفت، وقتى على(علیه السلام) و زبیر به خانه بازگشتند، دخت گرامى پیامبر به على(علیه السلام)و زبیر گفت: عمر نزد من آمد و سوگند یاد کرد که اگر اجتماع شما تکرار شود، خانه را هنگامى که شما در آن هستید آتش مى زنم، به خدا سوگند! آنچه را که قسم خورده است انجام مى دهد!».
تکرار مى کنیم که این رویداد در کتاب المصنّف با سند صحیح نقل شده است.
ب)بلاذرى،محدّث بزرگ دیگر اهل سنّت،درکتاب«انساب الاشراف»
احمد بن یحیى بن جابر بلاذرى (م 270) نویسنده معروف و صاحب تاریخ بزرگ، این رویداد تاریخى را در کتاب انساب الاشراف بدین نحو نقل مى کند:
«إِنَّ أَبابَکر أَرْسَلَ إلى عَلیٍّ یُریدُ الْبَیْعَةَ فَلَمْ یُبایِعْ، فَجاءَ عُمَرُ وَ مَعَهُ فَتیلةٌ!فَلَقیَِتْهُ فاطِمَةُ عَلَى الْبابِ فَقالَتْ فاطِمَةُ: یَابْنَ الْخَطّاب، أَتَراکَ مُحْرِقاً عَلیَّ بابی؟ قالَ: نَعَمْ، وَذلِکَ أَقْوى فیما جاءَ بِهِ اَبُوکِ....
ابوبکر به دنبال على(علیه السلام) فرستاد تا بیعت کند; ولى على(علیه السلام)از بیعت امتناع ورزید. سپس عمر همراه با فتیله (آتش زا) حرکت کرد، و با فاطمه در مقابل باب خانه روبه رو شد، فاطمه گفت: اى فرزند خطّاب، مى بینم درصدد سوزاندن خانه من هستى؟! عمر گفت: بلى، این کار کمک به چیزى است که پدرت براى آن مبعوث شده است!».

ج) ابن قتیبه و کتاب «الإمامة و السیاسة»
مورّخ شهیر عبدالله بن مسلم بن قتیبه دینورى (212-276) از پیشوایان ادب، نویسندگان پرکار حوزه تاریخ اسلامى و مؤلف کتاب تأویل مختلف الحدیث، و ادب الکاتب و... است. وى در کتاب الامامة و السیاسة چنین مى نویسد:
«إنّ أبابَکْر تَفَقَّدَ قَوْماً تَخَلَّفُوا عَنْ بَیْعَتِهِ عِنْدَ عَلیّ کَرَّمَ اللهُ وَجْهَهُ فَبَعَثَ إِلَیْهِمْ عُمَرُ فَجاءَ فَناداهُمْ وَ هُمْ فی دارِ عَلیٍّ، فَأَبَوْا أَنْ یَخْرُجُوا فَدَعا بِالْحَطَبِ وَ قالَ: وَالَّذی نَفْسُ عُمَرَ بِیَدِهِ لَتَخْرُجَنَّ أَوْ لأَحْرَقَنَّها عَلى مَنْ فیها، فَقیلَ لَهُ:یا أبا حَفص إِنَّ فیها فاطِمَةَ فَقالَ، وَإِنْ!
ابوبکر از کسانى که از بیعت با او سر برتافتند و در خانه على گردآمده بودند، سراغ گرفت و عمر را به دنبال آنان فرستاد، او به درِ خانه على(علیه السلام) آمد و همگان را صدا زد که بیرون بیایند و آنان از خروج ازخانه امتناع ورزیدند در این موقع عمر هیزم طلبید و گفت:به خدایى که جان عمر در دست اوست بیرون بیایید یا خانه را با شما آتش مى زنم. مردى به عمر گفت: اى اباحفص (کنیه عمر) در این خانه، فاطمه، دختر پیامبر است، گفت :باشد!».

ابن قتیبه دنباله این داستان را سوزناک تر و دردناک تر نوشته است، او مى گوید:
«ثُمَّ قامَ عَمُرُ فَمَشى مَعَهُ جَماعَةٌ حَتّى أَتَوْا فاطِمَةَ فَدقُّوا الْبابَ فَلَمّا سَمِعَتْ أصْواتَهُم نادَتْ بِأَعْلى صَوْتِها یا أَبَتاهُ یا رَسُولَ الله ماذا لَقینا بَعْدَکَ مِنْ ابنِ الْخَطّابِ وَ ابنِ أبی الْقُحافة فَلَمّا سَمِعَ الْقَوْمُ صَوْتَها وَ بُکائَها انْصَرَفُوا وَ بَقِیَ عُمَرُ وَ مَعَهُ قَوْمٌ فَأَخْرَجُوا عَلَیّاً فَمَضَوْا بِهِ إلى أبی بَکْر فَقالُوا لَهُ بایِعْ، فَقالَ: إنْ أَنَا لَمْ أَفْعَلْ فَمَه؟ فَقالُوا: إِذاً وَاللهِ الَّذی لا إلهَ إِلاّ هُوَ نَضْرِبُ عُنُقَکَ...!
عمر همراه گروهى به در خانه فاطمه آمدند، درِ خانه را زدند،
هنگامى که فاطمه صداى آنان را شنید، با صداى بلند گفت: اى رسول خدا پس از تو چه مصیبتهایى به ما از فرزند خطاب و فرزند ابى قحافه رسید، افرادى که همراه عمر بودند هنگامى که صداى زهرا و گریه او را شنیدند برگشتند; ولى عمر با گروهى باقى ماند و على را از خانه بیرون آوردند، نزد ابى بکر بردند و به او گفتند: بیعت کن، على(علیه السلام) گفت: اگر بیعت نکنم چه مى شود؟ گفتند: به خدایى که جز او خدایى نیست، گردن تو را مى زنیم...».

د) طبرى و تاریخ او
مورّخ معروف محمد بن جریر طبرى (م310) در تاریخ خود رویداد هتک حرمت خانه وحى را چنین بیان مى کند:
«أتى عُمَرُ بنُ الْخَطّابِ مَنْزِلَ عَلیٍّ وَ فیهِ طَلْحَةٌ وَ الزُّبَیْرُ وَ رِجالٌ مِنَ الْمُهاجِرِینَ، فَقالَ وَاللهِ لاََحْرِقَنَّ عَلَیْکُمْ أَوْ لَتَخْرُجَنَّ إلى الْبَیْعَةِ، فَخَرَج عَلَیْهِ الزُّبیرُ مُصْلِتاً بِالسَّیْفِ فَعَثَرَ فَسَقَطَ السَّیْفُ مِنْ یَدِهِ، فَوَثَبُوا عَلَیْهِ فَأَخَذُوهُ.
عمر بن خطّاب به خانه على آمد در حالى که طلحه و زبیر و گروهى از مهاجران در آنجا گرد آمده بودند. وى رو به آنان کرد و گفت: به خدا سوگند خانه را به آتش مى کشم مگر اینکه براى بیعت بیرون بیایید. زبیر از خانه بیرون آمد در حالى که شمشیر کشیده بود، ناگهان پاى او لغزید، شمشیر از دستش افتاد و دیگران بر او هجوم آوردند و او را گرفتند».

هـ) ابن عبد ربّه و کتاب «العقد الفرید»
شهاب الدین احمد معروف به ابن عبد ربه اندلسى مؤلف کتاب العقد الفرید (م463) در کتاب خود بحثى مشروح درباره تاریخ سقیفه آورده است. وى تحت عنوان کسانى که از بیعت ابى بکر تخلف جستند، مى نویسد:
«فَأمّا عَلیٌّ وَ الْعَبّاسُ وَ الزُّبَیرُ فَقَعَدُوا فِی بَیْتِ فاطِمَةَ حَتّى بَعَثَ إِلَیْهِمْ أَبُوبَکْرُ، عُمَرَ بْنَ الْخَطّابِ لِیُخْرِجَهُمْ مِنْ بَیْتِ فاطِمَةَ وَ قالَ لَهُ: إنْ أَبَوْا فَقاتِلْهُمْ، فَأَقْبَلَ بِقَبَس مِنْ نار أَنْ یُضرِمَ عَلَیْهِمُ الدّارَ، فَلَقِیَتْهُ فاطِمَةُ فَقالَ: یا ابْنَ الْخَطّابِ أَجِئْتَ لِتَحْرِقَ دارَنا؟! قالَ: نِعَمْ، أوْ تَدْخُلُوا فیما دَخَلَتْ فیهِ الأُمَّةُ!.
على و عباس و زبیر در خانه فاطمه نشسته بودند که ابوبکر، عمر بن خطّاب را فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه بیرون کند و به او گفت : اگر بیرون نیامدند، با آنان نبرد کن! عمر بن خطّاب با مقدارى آتش به سوى خانه فاطمه رهسپار شد تا خانه را بسوزاند، ناگاه با فاطمه روبه رو شد. دختر پیامبر گفت: اى فرزند خطّاب آمده اى خانه ما را بسوزانى؟ او در پاسخ گفت: بلى مگر اینکه در آنچه امّت وارد شدند، شما نیز وارد شوید!».
و) ابوعبید و کتاب «الاموال»
ابوعبید، قاسم بن سلام(م224) در کتاب الأموال که مورد اعتماد فقهاى اهل سنّت است، مى نویسد:
«عبدالرّحمن بن عوف مى گوید: در بیمارى ابوبکر براى عیادتش به خانه او رفتم. پس از گفتگوى زیاد گفت: اى کاش سه چیز را که انجام داده ام، انجام نمى دادم، اى کاش سه چیز را که انجام نداده ام، انجام مى دادم. همچنین آرزو مى کنم سه چیز را از پیامبر سؤال مى کردم; یکى از آن سه چیزى که انجام داده ام و آرزو مى کنم اى کاش انجام نمى دادم این است که:
«وَدَدْتُ أنّی لَمْ أکْشِفْ بَیْتَ فاطِمَةَ وَ تَرَکْتُهُ وَ إنْ أُغْلِقَ عَلَى الْحَرْبِ; اى کاش پرده حرمت خانه فاطمه را نمى گشودم و آن را به حال خود وامى گذاشتم، هر چند براى جنگ بسته شده بود».
ز)طبرانى و «معجم الکبیر»
ابوالقاسم سلیمان بن احمد طبرانى (260-360) که ذهبى در میزان الاعتدال وى را معتبر مى داند. در کتاب المعجم الکبیر که کراراً چاپ شده، آنجا که درباره ابوبکر و خطبه ها و وفات او سخن مى گوید، یادآور مى شود:
ابوبکر به هنگام مرگ، امورى را تمنا کرد و گفت: اى کاش سه چیز را انجام نمى دادم، سه چیز را انجام مى دادم و سه چیز را از رسول خدا سؤال مى کردم:
«أمّا الثَّلاثُ اللاّئی وَدَدْتُ أنّى لَمْ أَفْعَلْهُنَّ، فَوَدَدْتُ أنّی لَمْ أَکُنْ أکْشِفَ بَیْتَ فاطِمَةَ وَ تَرَکْتُهُ...; آن سه چیزى که آرزو مى کنم که اى کاش انجام نمى دادم، آرزو مى کنم اى کاش حرمت خانه فاطمه را هتک نمى کردم و آن را به حال خود واگذار مى کردم!».(20)
این تعبیرات به خوبى نشان مى دهد که تهدیدهاى عمر عملى شد و درِ خانه را به زور(یا با آتش زدن) گشودند.
ح) باز هم ابن عبد ربّه و«عقد الفرید»
ابن عبد ربّه اندلسى مؤلف کتاب العقد الفرید (م463) در کتاب خود از عبدالرحمن بن عوف نقل مى کند:
«من در بیمارى ابى بکر بر او وارد شدم تا از او عیادت کنم، او گفت: آرزو مى کنم که اى کاش سه چیز را انجام نمى دادم و یکى از آن سه چیز این است:
«وَدَدْتُ أنّی لَمْ أکْشِفُ بَیْتَ فاطِمَةَ عَنْ شیء وَإنْ کانُوا أَغْلَقُوهُ عَلَى الْحَرْبِ; اى کاش خانه فاطمه را نمى گشودم، هر چند آنان براى نبرد درِ خانه را بسته بودند».
ط) سخن نظّام در کتاب «الوافى بالوفیات»
ابراهیم بن سیار نظّام معتزلى (160-231) که به دلیل زیبایى کلامش در نظم ونثر به نظّام معروف شده است در کتابهاى متعددى، واقعه بعد از حضور در خانه فاطمه(علیها السلام)را نقل مى کند. او مى گوید:
«إِنَّ عُمَرَ ضَرَبَ بَطْنَ فاطِمَةَ یَوْمَ الْبَیْعَةِ حَتّى ألْقَتِ الْمُحْسِنَ مِنْ بَطْنِها; عمر در روز اخذ بیعت براى ابى بکر، بر شکم فاطمه زد، او فرزندى که در رحم داشت و نام او را محسن نهاده بودند، سقط کرد!».
ک) مسعودى و «مروج الذهب»
مسعودى (م325) در مروج الذهب مى نویسد: «آنگاه که ابوبکر در حال احتضار بود چنین گفت:
سه چیز انجام دادم و تمنّا مى کردم که اى کاش انجام نمى دادم; یکى از آن سه چیز این بود:
فَوَدَدْتُ أنّی لَمْ أَکُنْ فَتَّشْتُ بَیْتَ فاطِمَةَ وَ ذَکَرَ فی ذلِکَ کَلاماً کَثیراً!; آرزو مى کردم که اى کاش حرمت خانه زهرا را هتک نمى کردم.وى در این مورد سخن زیادى گفته است!!».
ل) ذهبى و کتاب «میزان الاعتدال»
ذهبى در کتاب میزان الاعتدال از محمّد بن احمد کوفى حافظ نقل مى کند که در محضر احمد بن محمّد معروف به ابن ابى دارم، محدّث کوفى (م 357)، این خبر خوانده شد:
«إنّ عُمَرَ رَفَسَ فاطِمَةَ حَتّى أسْقَطَتْ بِمُحْسِن; عمر لگدى بر فاطمه زد و او فرزندى که در رحم به نام محسن داشت سقط کرد!».

م) عبدالفتاح عبدالمقصود و کتاب «الإمام علی»
وى هجوم به خانه وحى را در دو مورد از کتاب خود آورده است و ما به نقل یکى از آنها بسنده مى کنیم:
«عمر گفت:
وَالّذی نَفْسُ عُمَرَ بِیَدِهِ، لَیَخْرُجَنَّ أَوْ لاَحْرَقَنّها عَلى مَنْ فیها...! قالَتْ له طائفة خافت اللهَ ورَعَتِ الرَّسولَ فی عقبه: یا أباحَفْص، إِنَّ فیها فاطِمَةَ...»!فَصاحَ:لایُبالی وَ إن...! وَ اقْتَرَبَ وَ قَرَعَ الْبابَ، ثُمَّ ضَرَبَهُ وَ اقْتَحَمَهُ... وَ بَدالَهُ عَلیّ... وَ رَنَّ حینَذاکَ صَوْتُ الزَّهْراءِ عِنْدَ مَدْخَلِ الدّارِ... فَإنْ هِیَ إلاّ طَنینَ اسْتِغاثَة..
قسم به کسى که جان عمر در دست اوست یا باید بیرون بیایید یا خانه را بر ساکنانش آتش مى زنم. عدّه اى که از خدا مى ترسیدند و پس از پیامبر(صلى الله علیه وآله)رعایت منزلت او را مى کردند، گفتند: اى اباحفص، فاطمه در این خانه است. بى پروا فریاد زد: باشد!. نزدیک شد، در زد، سپس بر در کوبید و وارد خانه شد. على(علیه السلام) پیدا شد... طنین صداى زهرا در نزدیکى مدخل خانه بلند شد... این ناله استغاثه او بود...!».


[ جمعه 91/1/18 ] [ 12:50 عصر ] [ حجت قاسم خانی ]
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
درباره وبلاگ
لینک دوستان
چه انتظار عجیبی !!! تو در میان منتظران هم عزیز من چه غریبی عجیب تر آنکه چه آسان نبودنت شده عادت چه بی خیال نشستیم نه کوششی نه وفایی فقط نشسته و گفتیم خدا کند که بیایی
موضوعات وب
امکانات وب
بازدید امروز: 21
بازدید دیروز: 76
کل بازدیدها: 126157